Yeosang

535 113 39
                                    

"قسمت نوزدهم: یوسانگ"

یوسانگ می­دونست وویونگ داشت چیزی رو ازش مخفی می­کرد.

دو هفته بعد از اولین صحبتشون درباره‌­ی قرضشون بود که متوجه شده بود پسر بیشتر از همیشه سرش شلوغ بود. البته که چندتا کلاس خصوصی برداشته و یک کار نیمه‌وقت پیدا کرده بود، اما به اون اندازه تغییر نمی­رسید.

دوستش حالا بیشتر از قبل گوشیش رو ازش مخفی می­کرد و با وجود این­که اون دو به‌خاطر زمانی که برای جمع کردن پول گذاشته بودن انقدر با هم وقت نمی­گذروندن، باز هم می­شد متوجهش شد.

یوسانگ نگران بود که نکنه وویونگ داشت از راه نامناسبی پول درمی­آورد. نمی­خواست به این­که دوستش داشت چنین کاری می­کرد فکر کنه، اما وقتی اون­طور مشکوک جلوش رفتار می­کرد این افکار ناخودآگاه به ذهنش خطور می­کردن.

بیشتر از چیزهایی که به سکس مربوط بودن شکش به مواد مخدر رفته بود. وویونگ زیادی برای فروختن بدنش ساده بود، یوسانگ اون رو انقدر خوب می­شناخت که بدونه اگه چنین کاری می­کرد، رفتارش عوض می­شد.

پس این چیزی جز مواد مخدر یا چند کار سیاه عجیب و غریب و دیگه رو باقی نمی­گذاشت. برای همین پسر تمرکزش رو روی سلامت روحی دوستش گذاشت تا مطمئن بشه که کار خطرناکی نمیکرد.

وقتی وویونگ ازش برای جذب کردن کسی که باهاش سکس داشت کمک خواسته بود، یوسانگ تموم نگرانی‌هاش در مورد فاحشه شدن اون رو کنار زده بود. پسر کوچیک­تر انقدر برای فاک بویش هیجان‌­زده بود که امکان نداشت ازش پول بگیره و این اون رو خوشحال می­کرد.

اون عادت به دخالت کردن درون زندگی سکسی یا عشقی دوستش نداشت، به­جاش اجازه می­داد هروقت که نیاز داشت پیشش بیاد و باهاش در موردش حرف بزنه. می­دونست که هیونوو یک­جورهایی بهش آسیب زده بود و یونجون تنها چیزهای بیشتری ازش خواسته بود. شکی نداشت که افراد دیگه‌­ای درون زندگی دوستش اومده و رفته بودن، اما چیزی در مورد اون‌ها نپرسیده بود.

وویونگ بالاخره درباره‌­ی هیونوو باهاش حرف زده و قلب یوسانگ از شنیدن این­که دوستش چنین چیزی رو تجربه کرده شکسته بود. پسر کوچیک­تر اون اتفاق رو درون خودش دفن کرده و برای یوسانگ منطقی به‌نظر می­رسید که چرا بعد از اون روابطش دیگه جواب نمی­دادن. شنیدن این­که فاک بویش بهش کمک کرده و حمله‌ی عصبیش رو آروم کرده بود باعث می­شد کنجکاو بشه که اون مرد مرموز کی بود.

وویونگ کاملا اون رو ازش مخفی کرده بود.

تعداد بارهای کمی که جلوی اون بهش تکست داده بود، پسر کوچیک­تر تلفنش رو مخفی کرده یا اون رو از دید یوسانگ دور کرده بود. کسی بود که هردوشون می­شناختنش؟ کسی بود که حسادت یوسانگ رو برمی­انگیخت یا نمی­تونست قبولش کنه؟

My Heart Is Glowing Fluorescent (Persian Translation) | WoosanWhere stories live. Discover now