Hearing Your Voice Is Enough

967 101 9
                                    

"قسمت شونزدهمتنها شنیدن صدات کافیه"

بعد از این­که وویونگ خودش رو از اون بوسه عقب کشید، نگاهِ درون چشم‌های سان انقدر لطیف شد که با بوی سکس پیچیده درون هوا تناقض داشت. اون دو برای لحظه‌­ای به همدیگه خیره شدن و مرد بوسه‌­ای روی پیشونی پسر گذاشت.

"تمیزمون می­کنم،" سان قبل از نشستن زمزمه کرد و بعد ایستاد.

وویونگ به اون­که به سمت حموم کوچیک درون اتاق رفت خیره شد و چشم‌­هاش روی عضلات تنش چرخیدن. احتمالا مودبانه بود که نگاهش رو ازش بگیره، اما اون هیچ اهمیتی به این مزخرفات نمی­داد.

می­خواست تا وقتی که فرصتش رو داشت عضلات کمر اون و پاهای تراشیده‌­اش رو در خاطرش ثبت کنه، چون مهم نبود پسر چقدر دلش می­خواست دوباره این کار رو انجام بده، مطمئن نبود که اتفاق میفتاد.

سان با پارچه‌­ی خیسی توی تخت برگشت و کنار اون نشست، "می­خوای من انجامش بدم یا ترجیح میدی خودت انجامش بدی؟"

"اوه، اوم..." وویونگ بدنش رو روی دست‌­هاش بالا کشید، "می­تونم انجامش بدم."

پسر با نشستنش هیسی از درد کشید و سان به سرعت دست‌هاش رو روی شونه‌­هاش گذاشت تا توی نشستن بهش کمک کنه. وویونگ به اون که گونه‌­هاش از خجالت سرخ شده بودن خیره شد.

"ببخشید،" مرد شرم­زده زمزمه کرد، "فکر کنم زیاده‌­روی کردم؟"

"اشکالی نداره،" وویونگ لبخند ضعیفی زد، "خوب بود."

"فقط خوب؟" سان با دادن پارچه به اون که آروم خودش رو تمیز کرد سر به سرش گذاشت.

"غرورت انقدر به تایید شدن نیاز داره؟"

"نباید با پسرهایی که تولدشونه مهربون باشی؟"

"هنوز حتی تولدت نشده بچ،" وویونگ با چشمکی گفت و بعد اون پارچه رو کناری گذاشت.

"باعث می­شم دو بار ارضا بشی و حتی نمی­تونی اعتراف کنی که سکسمون حداقل عالی بود،" سان با شیطنت هوفه‌­ای داد، "واقعا برتی جانگ وویونگ."

"ازش خوشت میاد،" وویونگ نیشخندی زد و مرد چشم‌­هاش رو چرخوند.

"بچرخ تا ماساژت بدم."

"این نقشه‌­ات واسه خیره شدن به باسنمه؟" پسر با هوفه‌­ای پرسید و آروم بدنش رو چرخوند.

"شاید."

سان با شیطنت ضربه‌­ای به باسن اون زد، اما روی ماساژ دادن کمر و رون‌­هاش تمرکز کرد. آروم شدن بدنش بعد از اون رابطه احساس خوبی داشت و خستگی کم­کم از ماهیچه‌­های پسر خارج شد. قطعا داشت بهش کمک می­کرد و وویونگ فقط امیدوار بود که بدنش توی چندروز آینده درد نداشته باشه.

My Heart Is Glowing Fluorescent (Persian Translation) | WoosanWo Geschichten leben. Entdecke jetzt