+امگا...امگام خوب نیست!
{ یه جایی قلبت درست برابر کسی قرار میگیره که باید در کنارش باشه }
_نمیخوام این آخرین دیدارمون باشه!
×من میخوام همه چیز تموم بشه!
_من بازم دنبالت میکنم....من بازم عاشقت میمونم، من...
دست مرد چینی بلند شد.
×وایستا!
نگاه گیجی انداخت.
_بازم عاشقم میمونی؟؟ این...این الان یه اعتراف بود؟
سهون در جا میخکوب شد. فقط دوست داشت هر چه سریعتر لوهان و مجبور کنه که کنارش بمونه، به این فکر نکرد که نه پیش خودش و نه برای لوهان از علاقش چیزی نگفته.
×من...خب که چی؟!
ناگهان حق به جانب شد.
_الان بهم اعتراف کردی اوه سهون؟!!
×بله شیو لوهان! بهت اعتراف کردم که عاشقتم! میخوای چیکار کنی؟ بازم بهم فحش بدی و ردم کنی؟؟
_من که بهت فحش ندادم!
×چی؟
_چی؟!
هر دو متعجب و با حالتی که گیج و معذب به نظر میرسیدن، نگاهشون رو به سمت دیگهای برگردوندن. در آخر سهون با غمی که گلو و وجودش رو در بر گرفته بود، زمزمه کرد...
×کارت اینجا تموم شده؟
لوهان پیک کوچیک مشروب و سر کشید و جواب داد :
_کارم با ارباب پارک هرگز تموم نمیشه!
×بکهیون ازش گذشت...
_کسی هست که هنوز ازش نگذشته!
×شنیدم چی بینتون اتفاق افتاده.
_باید بهت افتخار کنم؟!
×نه فقط حالا با یه خداحافظی خوب بدرقم کن.
DU LIEST GERADE
𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ Revenir-----Chanbaek Virsion
Romantik◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Revenir 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Angst , Smut , Omegaverse امگا آلفا پس چرا من رایحهٔ سکس و حس نمیکنم؟! تو من ما میدونیم نتیجهٔ عشقی که به تنفر تبدیل شده چیه؟؟ چند سالم بود؟ من و شبیه کی دیدی؟! چه شباهتی ب...