+تو مخفیش کردی! اینکه هنوز وجود داره رو مخفیش کردی! بیخود نبود که تو زمان هیتت من طعم کِرِم رو از پشت گردنت احساس میکردم، من...من توهم نزدم پس اون شب واقعا درخشیدن پوست گردنت و دیدم! تو برای همین ازمدوری کردی، برای همین آروم بودی تا من رضایت بدم که به راحتی بری، تا نفهمم که با سکس کردن، من مارکت رو تحریک کردم!! من هنوز جفت توام!با تموم شدن جملهی هیجان زدهی آلفا، امگا نگاهش رو با حالتِ عاجزانهای بهش دوخت و لبهاش رو روی هم فشرد.دستش مشت شده کنار بشقاب قرار داشت و بکهیون با وجود بیچارگی که فکر میکرد دچارش شده، گفت :
:خوشحالی؟؟
چانیول بدون اینکه توجهی به حالت گرفتهی بکهیون بکنه، برق خوشحالیِ چشمهاش رو به رخ امگا کشید و با نیشخندی گوشهی لبش گفت :
+میخوام انقدری ببوسمت که جز مزهی خون و رایحم، هیچ چیز دیگهای و حس نکنی!!
:فکر کردی با وجود یه مارک، همهی مشکلاتمون حل میشه؟؟
+تو میخوای مشکلاتمون حل بشه؟ من پیدا میکنم هزارتا راه دیگه تا راضی بشی!
: آدمی که قصد رفتن کرده نمیتونه برای مشکلاتی که پشت سرش جا میذاره راه حل پیدا کنه!
چانیول با حالت شیفهای، با لبخندی پهن، رو به بکهیون زمزمه کرد.
+این آدم الان فقط میخواد بمونه شب و روزش و با امگای زیباش سر کنه! با الههی فرانسویش!
آلفا به پشتیِ صندلی تکیه زد و با سکوت امگا هیجان زده و بدون کنترل کردن خودش ادامه داد...
+لعنتی! تو با همین هوش و ذکاوتت دلم و بردی، چطوری در تمام این سالها پنهانش کردی؟؟ چطوری جلوش و گرفتی اونم وقتی هر بار تو هیتت باهام میخوابیدی؟؟ من چطوری نفهمیدم بکهیون هان؟؟
نگاه شکهی امگا بعد از شنیدن جملههای هیجان زدهی آلفا رنگ تعجب گرفت و قفسهی سینش از فهمیدن حقیقتی که دعا میکرد دروغ باشه، به سرعت بالا و پایین میشد.
چانیول با لبخند عمیق و نگاهی که به سمت دیگش انداخته بود، ناگهان با هضم کردن حرفش، به تندی سمت بکهیون برگشت.
: تو...تو چی گفتی چانیول؟؟
مرد خودش رو جلو کشید تا با سر هم کردن بهانه از زیر تیغ تیز نگاه وحشیِ امگا فرار کنه.
+من منظورم این بود که...
:هیچ چیزی چانیول، هیچ چیزی نمیتونه به عنوان بهانه برام قابل قبول باشه پس فقط حقیقت رو بگو،فقط حق داری که حرفت رو با جزییات و دقیق تر بهم بگی تا بفهمم چه کوفتی اتفاق افتاده!!!
آلفا درمانده به امگای کلافه نگاه کرد و در آخر با پایین انداختن سرش، حقیقت رو در یک جمله به زبون آورد و خلاص شد از چیزی که با پنهان کردنش عذاب کشید...
ESTÁS LEYENDO
𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ Revenir-----Chanbaek Virsion
Romance◈𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 ➪ #Revenir 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ➪ Chanbaek 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 ➪ Romance, Angst , Smut , Omegaverse امگا آلفا پس چرا من رایحهٔ سکس و حس نمیکنم؟! تو من ما میدونیم نتیجهٔ عشقی که به تنفر تبدیل شده چیه؟؟ چند سالم بود؟ من و شبیه کی دیدی؟! چه شباهتی ب...