it was raining..

19 4 8
                                    

اگر امروز باران می‌بارید با پاهای به‌رهنه به دنبال آغوشت می آمدم و مانند همیشه مجبورد میکردم زیر باران پاییزی برقصیم.
تا که شاید مانند هربار صدای خش خش برگ ها با صدای پر ضرب رعد‌ و برق و صدای باران مخلوطی از آرامش را برایمان به دنیا بیاورند..

"
+ لطفاااا بیا دیگه آخرین باره خواهش میکنم
+ قول میدم از این به بعد دختر خوبی باشم کمتر اذیتت کنم
_ Oh God, please save me
_ باشه دارم میام لباسمو نکش بچه..   "

..........°..............°..................°.................°..............°.........
اما امروز تنها‌ام درحالی که میخواهم از گلوله های بارانِ بهاری فرار کنم زیرا تویی نیست که دست مرا بگیرد و مجبور به دویدن زیر باران کندم.

من آنجا بودم.Where stories live. Discover now