در نامه قبلی گفته بودم " منی که دیگر تورا ندارد" من فکر میکنم به این دلیل عصبانی شدی و با خشم یقه ام را به دیوار کثیف و چندش توالت سینما چسباندی و با فکی فشرده غریدی " تو با چه اجازهی فاکی ای به خودت جرعت میدی کصشعر بنویسی و فکر کنی اونم وقتی من حتی علاقه ای به دیدنت ندارم " و کاملا مطمئن هستم که اگر او نمی آمد حرف های بیشتری برای تخریب عاشقانه هایه من داشتی.
پس تو به بازهم با صدایی پایین اما همچنان خش دار غریدی" فقط کافیه یک بار دیگه اون برگه های احمقانت و در خونم پیدا کنم " و بدون هیچ حرف دیگری به سمت او رفتی
دستانت را دی لابین انگشتان ظریف و مرتب او قفل کردی
و با لبخندت از او پزیرایی کنان
از آنجا رفتی
و نگاه من ... تا لحظه آخر مشغول بدرقهی تو بود..With love 🥛
AP.
YOU ARE READING
من آنجا بودم.
Poetryفقط چندتا شعر و متن ساده و احتمالا بی مفهومن. جهت تخلیه افکار و احساساتم