اکنون همچنان تنها در کنج اتاق شلخته و کثیفم دراز به دراز افتاده ام درحالی که از تماشای قیافه و صورت و مو و ابروی پف کرده و بد رنگ و بد شکل خود که هیچ از حتی تصور اندام بد شکل و فرم زشت خود بازوان زشت و چاق و جوش جوشی ام تا کمر لک افتاده ام و جوش های خونین روی آن تا ران و ساق پاهای چاق و بد ریخت مزخرف و زشتم در آینه ای دراز که انگار تمام حرصش از قرار دنیارا میخواهد بر سر من خالی کند، حالت تهوعی وصف ناپذیر در گردن کلفت و زشت قرمزم که از جوش هایی بزرگ و کوچک پوشانده شده است ، ایجاد میکند
حال دگر چگونه رویم میشود پایم را از خانه ای که هیچگاه علاقه ای برای در آنجا ماندن نداشته ام بیرون بگذارم اکنون که تنها افکار کثیف و چرک و زشتم مرا فراگرفته اند اکنون که تنها احساسی که میتوانم به خود ربط بدهم تنفر است تنفر و انزجار مانند لجنی که کسی روی آن تف و مدفوع و شاش کرده باشد هرگز نمیتوانم خودم را قانع کنم که میتوانم انسانی زیبا و دوست داشتنی باشم انسانی زیبا و دوست داشتنی
زیبا و دوست داشتنی
دوست داشتنی و زیبا
در تمام افکارم تنها میتوانم تنفر آمیز و مطلقا زشت و چاق با صورتی مملو از گوشت و چربی و جوش و کثافت باشم .without love.
Ap
YOU ARE READING
من آنجا بودم.
Poetryفقط چندتا شعر و متن ساده و احتمالا بی مفهومن. جهت تخلیه افکار و احساساتم