سیگارشو یک بار دیگه بین لب های قرمز شرابیش گذاشت
وقتی سیگارشو پایین آورد دود بود که از بینی شیب دارش به آرومی بیرون میومد
سرشو برگردوند سمت الیزابت و کمی به چشمهای قهوهای خوشرنگش نگاه کرد
- میدونی چی خیلی قلبمو اون موقع خیلی شکست؟
اینکه من انتخاب هیچکس نبودم
ریز خندید و صبر کرد سوم سرد اواخر برج مارس بگذره
- من تا روز آخر تا یک ساعت قبل تر هنوز هم منتظر یه زنگ، یه پیام، سه تا کلمه بودم که نشون بده وجودم جایی مهمه جایی وجود داره که من هم جز گزینه های انتخابی باشم
اما حدس بزن چی شد هیچوقت هیچ پیامی نیومد هیچ تلفنی زنگ نخورد هیچوقت کسی لام تا کام دهنی باز نکرد تا کلمه ای بهم بگه. همهی اون آدمایی که ادعای دوست داشتنشون میشد و میشه رفته بودن
نفس عمیقی گرفت
- الیزابت همهی اون ها جایی برای خودشون بودن درکنار عزیزانشون کسانی که به آنها اهمیت و عشق داده میشود
علایق و سلایق مختلف آنها در آنجا گرامی داشته میشود
حرف هایشان همیشه جالب و شنیدنی و خنده دار اند آنقدر که بخاطرش با من مثل یه روح رفتار بشه.
به چشم های پر از ترحم و دلسوزی الیزابت نگاه دوبارهای کرد
- از این میسوزم که هیچوقت انتخاب کسی نبودم
این برام دردناکترین بخشش بود
حتی انتخاب مادرم هم نبودم الیزابت، مادرم ! در دنیا چه کسی نزدیک تر از مادرم به من بود مگه ؟!هیچکس
هرگز عاشق او نبود
هیچکس حقیقتا به او علاقه نداشت
هرگز کسی را ندید که صادقانه به او توجه و محبت کند
هیچکس هرگز او را برای آغوشی با بوی اطمینان و امنیت برنخواست
هیچکس هرگز علاقه ای به انتخاب او نداشت .و او همچنان تنها در خودش میدَوَد و به جنگ خود میرود ...
AP
Without anything.
YOU ARE READING
من آنجا بودم.
Poetryفقط چندتا شعر و متن ساده و احتمالا بی مفهومن. جهت تخلیه افکار و احساساتم