PART 13

836 126 14
                                    

و هوسوک ماشین رو روشن کرد و به سمت لوکیشنی که مامانش بهش نشون داده بود حرکت کرد و بعد 3 دقیقه رسیدن خانم جانگ با نهایت سرعت سمت در رفت و ایفن رو زد بعد چند ثانیه در باز شد و هوسوک و جونگ کوک و خانم جانگ سریع رفتن داخل

_نه خوشم اومد چه سریع رسیدن حالا بگن من چیزیم شده خیلی ریلکس میگن خوب میشه بابا

یونگی یه نگاهی به جیمین که چتری های بلندش روی چشماش افتاده بود و لبای درشتش برق میزد و هر کسی رو وسوسه به بوسیدن اون لبا میکرد

_جوجه طلایی بچه ننه فک کنم بد نباشه امارش رو دربیارم ببینم کیه واقعا ادمو درباره خودش کنجکاو میکنه اخه کی میاد این بچه غر غرو و زبون دراز رو بگیره کودم ادم عاقلی؟

(میبینیم یونگی خان وقتی حلقه میکنی تو دستش رو تم میبینیم😂😂😂یکی مکمل خودت پیدا کردم برات زبون دراز)

خانم جانگ سریع اومد بالا و شروع کرد به همه جا رو گشتن یونگی محکم کوبوند تو سر خودش و خانم جانگ رو صدا زد

_خاله...

خانم جانگ: اوه یونگی انقدر این خونه پیچیدس ندیدمت ولی خیلی کیوته به شخصیت جیمین میاد

جونگ کوک و هوسوک با حیرت به الاهه خوابیده روی تخت نگاه میکردن

✓به مولا بایسکشوال یا گی نیستم ولی کراشم روی این لبا و....... کجاشو توصیف کنم؟ همه چیش بیسته

&ولی من گیم

خانم جانگ و هوسوک و یونگی همه به جیمین نگاه کردن

_به به الان باید بفهمم؟

جونگ وقتی فهمید چی گفته دستش رو گذاشت رو دهنش و هینی کشید

خانم جانگ: نچ نچ نچ نچ من خالتم نباید به من بگی؟

✓هی هی من مگه هیونگت نیستم؟ واقعا که تا یه هفته از شیر موز خبری نیست

& چییییی؟! نه نه نه نه نه ببخشید هوپی هیونگیییی

_اوکی همگی خفه شید اصلا حواستون هست واسه چی اومدین؟

خانم جانگ: اوه اره جیمین برین کنار ببینمش

خانم جانگ کیفش رو روی تخت گذاشت و جیمین رو چک کرد ببینه ضربان قلبش منظمه یا نه

خانم جانگ: خب خب فقط بیهوش شده وگرنه حالش خوبه حالا بزارین زخم سرش رو ببینم

خانم جانگ دستش رو بین موهای جیمین برد و دنبال زخم سرش گشت و با دیدن اندازه کم زخم نفس ذاحتی کشید

خانم جانگ: خوبه زخمش بزرگ نیس یه خراشه عجیبه با این ضربه بیهوش شده باشه

یونگی مچ دست جیمین رو گرفت و اروم لمس کرد

_مچ دستش شکسته

خانم جانگ: یااااااا من دکترم یا تو؟ چند بار گفتم وسط معاینه من نظر نده گربه پشمالو؟! عاشششش بزنمت؟

_وا خاله چرا جدیدا پاچه میگیری؟

خانم جانگ: ببند در گاراژو تو هم پنجول میندازی گربه

_اهههههه خاله بع من نگو گربه من کجام شبیه گربس؟

خانم جانگ دستش رو داخل جیب لباسش برد و اینه کوچیکی که با طرح های قلبای رنگی تزیین شده بود رو سمت یونگی گرفت

خانم جانگ: خوب نگاه کن بگو اینجا چی میبینی

_مین یونگی...یه مامور چی باید ببینم؟

خانم جانگ: با دقت تر نگاه کن من که اینجا گربه میبینم تا به انسان

_اه خاله بس کن

✓مامان کوتاه بیا مهم اینه همه این دنیا شاهدن گربس فقط خودش قبول نداره که به قول معروف همه راضی کون لق ناراضی

جونگ کوک از خنده پخش زمین شده بود

&وای خدا میگه کون لق ناراضی

_ببند نیشتو خرگوش دندون خرگوشی...هی هوسوک دیشب تو اب نمک خوابیدی؟ یکم زیادی شور شدی شوری هم حدی داره

✓من نمکم اندازس می خوای بخواه نمیخوای نخواه

خانم جانگ باند رو از توی کیفش در اورد و داد به جونگ کوک

&عه خاله با باند؟ باید دستش رو گچ بگیره

خانم جانگ: یااااا میدونم من اکه نمیتونستم اون همه دستگاه رو بیارم ساعت 2 شب جیمین رو میبریم بیمارستان تا دستش رو گچ بگیرم فعلا با همین ببند

&باشه

جونگ کوک دست تپل و کوچولو جیمین رو بین دستش گرفت و شروع کرد به پیچیدن باند دور دست جیمین و هوسوک و یونگی و خانم جانگ هم داشتن باهم بحث میکردن
جیمین با سر و صدا یی که به وجود اومده بود اروم چشماش رو باز کرد و چشمش خورد به جونگ کوک و تو دلش با خودش گفت

+وایییی یع خرگوش انسان نما چقدر بامزس واستا ببینم عه این که داداش یونگی جونگ کوکه جونگ کوک اینجا چیکار میکنه؟ و..........

هاییی

💎الماس دست نیافتنی💎Where stories live. Discover now