PART 44

618 83 29
                                    

اسکای: اون مال منه به هر قیمتی به دستش میارم اون پلیس احمق بخواطر پولش باهاشه من مطمعنم امروز به هر قیمتی که شده اونو برای خودم میکنم میدونم هنوز بهش دست نزده

همون طور که اسکای دلش رو با این حرفا خوش میکرد و سعی، میکرد اشک نریزه بعد 2 دقیقه رسیدن به عمارت جیمین یونگی جلو در ماشینو نگه داشت و سویچ رو سمت بادیگارد جیمین پرت کرد اسکای هم پیاده شد و ویلچر رو باز کرد و سمت یونگی که جلو پای جیمین زانو زده بود رفت

اسکای: جیمین بزار کمکت کنم بشینی روی ویلچر

_نه فعلا نه وقتی رفتیم داخل باید از پله بریم بالا

اسکای هانی گفت و ویلچر رو یه دستی بلند کرد یونگی هم جیمینو براید استایل بلند کرد و از پله های عمارت بالا رفت و سوار اسانسور شد اسکای هم پشت سرشون با حسرت بهشون نگاه میکرد یونگی سری به نشانه تاسف تکون داد و گفت

_ممنون میشم دکمه رو بزنی اگه فشار به انگشتت نمیاد مرسی

اسکای ببخشیدی گفت و دکمه رو زد و منتظر موند به کف اسانسور خیره بود که در اسانسور باز شد یونگی که جیمین بغلش بود سمت مبل بردش و روی مبل نشوندش

_هنوزم درد میکنه؟

+بله شما رسما پامو کندین

_حالا بعدا بهت میگم بچه پرو

یونگی گوشیش رو از توی جیبش دراورد و به پیام سرباز یانگ نگاه کرد

یانگ: رئیس بهتره بیایین اینجا یه جاسوس پیدا کردیم

یونگی چشمی چرخوند و تایپ کرد

_خب؟ یعنی نمیتونید از پسش بربیایین یه اعترافه😑

یانگ: شرمنده رئیس

_منتظر باش الان میام

یونگی گوشی رو داخل جیبش برگردوند و به اسکای نگاه کرد

_هی بلوبری مواظب جوجم باش تا میام 2 ساعت دیگه برمیگردم جیمین تو هم هرچی خواستی بگو برات میارم

+بستنی شکلاتی و پیتزا

_ویاره؟

اسکای به حرف یونگی خندید

+اره بیار میخوام خب

_باشه نیام ببینم یه جا دیگت ناقص شده باشه ها

+خب بابا

_فعلا

یونگی بعد گفتن این کلمه از اون طبقه خارج شد ولی ای کاش جیمینو با اون پلنگ ابی که تو ذهنش چیزای خوبی نمیگذشت تنها نمیزاشت

(یک ساعت بعد)

اسکای داشت نقشه چطور به فاک دادن جیمینو میکشید و جیمین از خدا بی خبر هم مثل طوطی داشت پشت سر هم حرف میزد

+هی اصلا حواست هس دارم چی میگم

اسکای: ها؟ اها... اره معلومه

+خب پس برو دیگه

اسکای: کجا؟

+دیدی گوش نمیکردی....

اسکای: متاسفم جیمین

+برو از یخچال برام ابمیوه و کیک بیار اگه نمیری ویلچرومو بده خودم برم

اسکای سریع بلند شد و گفت

اسکای: نه نه نه خودم میرم برات میارم

+مرسی

اسکای از پله پایین رفت و وارد اشپز خونه شد احساس کرد اشپزخونه تغییر کرده که متوجه نبودن عکس قدیمی جیمین که توش خیلی کیوت شده بود و داشت کاپکیک میخورد شد

اسکای: من عاشق اون عکس بودم چرا نیستش پس

اسکای سمت یخچال رفت و در یخچال رو باز کرد و از داخلش یا لیوان که توش اب پرتغال بود و یه تیکه کیک برداشت و گذاشت رو اپن که یه نقشه به سرش زد و با پپزخند شیطانی دستش رو داخل جیبش کرد و محرک جنسی رو که قبلا برای خودش استفاده میکرد تا با دخترا بخوابه رو برداشت و دو قاشق غذا خوری زیاد داخل اب میو و یه قاشق روی کیک پاچید و بشقاب کیک و لیوان ابمیوه رو روی سینی گذاشت و برش داشت و سمت پذیرایی رفت
جیمین گوشیش رو برداشت و به یونگی زنگ زد

_جونم جوجه طلایی

+یونی میشه زودتر برگردی میخوام باهام شام درست کنیم پیتزا نیار موادش رو گفتم بادیگاردم بگیره میاره خودمون درست کنیم اگه میشه فقط بستنی

_چشم حتما جوجه من دارم میام عاشقم جوجه

+ منم عاشقتم یونگی

اسکای که تازه به پذیرایی رسیده بود بعد شنیدن این جمله خنده عصبی کرد بغض به گلوش چنگ زد
جیمین گوشی رو قط کرد و روی میز گذاشت اسکای نفس عمیقی کشید با لبخند فیک سمت مبل دو نفره که جیمین روش نشسته رفت و کنارش نشست

اسکای: بفرما اینم ابمیو و کیک

+مرسی اسکای نبودی قدم به یخچال نمیرسیذ تا بیارمش

جیمین به پاش اشاره کرد و اسکای موهای جیمین که روی پیشونیش ریخته بود رو از جلو چشمش کنار زد
جیمین لبخندی زد و اول یه تیکه کیک با چنگالی که داخل پیش دستی بود برداشت و ازش.........

💎الماس دست نیافتنی💎Where stories live. Discover now