PART 23

736 99 6
                                    

✓منم نگفتم اینجا تویلس

•من کی گفتم جین بیاد؟

٠من با دوستام اومدم رئیس

•دوستات؟

٠پارک جیمین و جونگ کوک

تهیونگو یونگی باهم گفتن

_ # چی؟ جونگ کوک هم اینجاس

#چرا کوک رو اوردی همچین جای؟

٠من نمیدونستم قراره بیاییم بار جیمین گفت میریم بیرون

نامجون پوزخند زد بخاطر اینکه جین بهش نگاه نمیکرد و سرش رو پایین انداخته بود چون بالا تنه نامجون لخت بود و عضله هاش معلوم بود

•اوکیه فقط حواست به خودت باشه

جین 90 درجه خم شد و رفت

✓اووووو اون خیلی کیوت نیست؟

_نه به اندازه جونگ کوک و جیمین

#موافقم

•خیلی هم کیوت تر از اونا دوتاس

✓ اوکی بسه نظراتون رو برا خودتون نگه دارید اصلا من از همه شون کیوت ترم

یونگی لبخند لثه ای معرفش رو زد و از دفتر رفت بیرون تا دنبال جیمین و جونگ کوک بگرده

_معلوم نیس اون جوجه چرا اومده اینجا

یونگی چشمش خورد به میز اخر و با دیدن جیمین چشماش دست از پلک زدن کشید

_اون بالا تر از کلمه سکسیه

تهیونگ که اومده بود دنبال جونگ کوک یه نگاهی به یونگی کرد

#اوه اوه جیمین جونت چه خوشگله خیلی دوست دارم با یه بازیگر وان نایت برم

_برو تا جونگ کوک رو جلو چشمات شوهر ندادم برو چشمت به اموال خودت باشه

#واستا ببینم چی گفتی؟.....

_گفتم چشمت به اموال خودت باشه فک کردی نمیدونم عاشق داداش کوچولومی؟ بهتره زودتر مخشو بزنی قبل اینکه شوهرش بدم

#عاشقتم یونگی

تهیونگ محکم یونگی رو بغل کرد که سه چهار تا قول چوماغ اومدن داخل بار

#وای نه یونگی قاچاقچی ها اومدن

_شت برو ازشون پذیرای کن و سرشون رو گرم کن

#اوکیه

_منم همینجام و حواسم هس چهرم رو نبینن

یونگی سمت میز جین و جیمین و جونگ کوک رفت و روی صندلی خالی لش کرد

_اومدن ضایع رفتار نکنید تا به وقتش حسابشونو برسم

&داداشی من متاسف.....

یونگی پرید وسط حرفش و گفت

_نه نه عیب نداره حق با توعه تو باید اینجور جا ها رو ببینی

+من گشنم شد

_دودقه جلو شکمت رو بگیر جوجه طلایی الان بحث مرگ و زندگیه برای اولین بار داری باچشمات ماموریت یه پلیس رو میبینی حالشو ببر و اینکه خیلی خوشگل شدی

جونگ کوک و جین بهم چشمک زدن

٠ ما میریم تو اتاقی که جین کیلیدش رو داده بود جیمین اگه خواستی بعدا بیا ما الان کار داریم یه حرف خصوصیه

+باشه

جونگ کوک و جین با خنده رفتن

_این دوتا چشونه؟

+فک کنم شکلات زیاد دادم به خوردشون

یونگی به چشمای روشن و عسلی جیمین که داشت جونگ کوک و جین رو دنبال میکرد خیره شد

+خب حالت چطوره

_خوبم جوجه تو چطوری

جیمین اب دهنش رو قورت داد و اروم با لباش بدون اینکه از بین اون دوتا گوشت صورتی صدایی بیرون بیاد بدون صدا گفت داره میاد سمت ما

یونگی لبخونی کرد و ابرو هاش رو بالا انداخت و به زبون اشاره گفت

_اصلحم رو میندازم زمین تو با پات بدون هیچ ضایع بازی برش میداری و قایمش میکنی

جیمین دوتا چشماش رو به علامت باشه باز و بسته کرد
یونگی اروم اصلحه رو گذاشت لای پاش تا لیز بخوره و بدون صدا بره روی زمین فرود بیاد وقتی اصلحه روی زمین فرود اومد یونگی با پاش اصلحه رو شوت کرد و اصلحه خورد به نوک کفش جیمین و جیمین هم دوتا پاش رو روی اصلحه گذاشت تا معلوم نشه

_خب خودت میدونی اوضاع ازدواج مملکتمون زیاد خوب نیست

یونگی خودشم نمیدونست چرا موضوع ازدواج رو برای مشغول نشون دادن خودشون انتخاب کرده

+اوه بله و اینکه قیمت طلا رو در نظر نگیریم من با ازدواج تجاری مخالفم ازدواج باید با عشق و احساسات دو طرفه باشه

_موافقم

؟ اوووو اینجا رو ببینید بچه ها چه هرزه خشگلی به نظرم 8000 دلار می ارزه

یونگی عصبی شد ولی بر نگشت جیمین دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت

+من هرزه نیستم بعدشم فقط 8000 دلار؟ واقعا بهم بر خورد

صدای خنده یونگی بلند شد

یکی از اون قولچماغا به رئیسش گفت: قربان ایشون پارک جیمینه معروفترین بازیگر اینجا

؟ اوو این بچه خوشگلو میخوام

یکی از اونا: چشم قربان

و همون به سمت جیمین رفت

یونگی با عصبانیت از روی صندلیش بلند شد و صندلی رو بلند کرد و کوبوند تو سر اون فردی که نزدیک جیمین شده بود و اون فرد بی هوش شد

_حتی فکرشم نکن دوهزاری..... 

💎الماس دست نیافتنی💎Onde histórias criam vida. Descubra agora