PART 32

739 93 19
                                    

یونگی سرش رو برگردوند تا به جیمین نگاه کنه با دیدن جیمین که روی زمین حموم بیهوش شده خنده کوتاهی کرد و از روی لبه وان بلند شد و روی زمین حموم نشست و نخ بخیه رو از سوراخ سوز رد کرد و شروع کرد به بخیه زدن زخمش بعد یک دقیقه که کارش تموم شد فقط تیشرتش رو برداشت و روی شونه شالمش انداخت و باند داخل جعبه رو برداشت و دور شونش و زیر بغل اون سمت بدنش که سالم بود پیچید و تیشرتش رو پوشید و چاقوش رو برداشت و توی اب وان که خونی بود شست و چاقو رو گذاشت داخل جیبش و خم شد و جیمین رو براید استایل از روی زمین حموم بلند کرد و به چشمای زیباش که بسته شده بودن و مژه های بلندش نگاه کرد و برای بار هزارم زیباییش رو تحسین کرد و اروم از حموم رفت بیرون و جیمین رو با احتیاط روی تخت گذاشت و خودشم کنارش دراز کشید و پتو رو روی خودش و جیمین کشید و دستش رو زیر سر جیمین برد چشماش رو بست

~پایان فلش بک~

یونگی لبخندی میزنه و با بالا تنه لخت از اتاق میره بیرون و خدمتکارو میبینه که میز صبحانه رو حاضر کرده

_صبحانه رو بیار به اتاق جیمین و گوشی منم بزن به شارژ

خدمتکار که دختر 20 ساله ای بود با دیدن سیکس پکای یونگی لبش رو گاز گرفت و زبونش رو روی لبش کشید

۸:چشم قربان

یونگی گوشیش رو روشن کرد و به تهیونگ زنگ زد

#الو خوبی یونگ؟

_اره جونگ کوک رو بیار اینجا خودتم بیا یه ذره حرف بزنیم حوصلم سر رفته

#باشه الان میایم

یونگی تلفن رو قطع کرد و گوشی رو روی اوپن گذاشت و منتظر شد خدمتکار که رفته بود صبحانه رو بزاره تو اتاق جیمین موند
بعد دو دقیقه خدمتکار اومد پایین و یه تعظیم به یونگی کرد و گوشی یونگی رو از روی اوپن برداشت و به شارژ زد یونگی میتونست نگاه خیره خیلی از خدمتکارا رو روی خودش، حس کنه مخصوصا اون دختر 20 ساله رو پس بدون هیچ معطلی به سمت اتاق جیمین رفت تا صبحانه بخوره نه اینکه چشمای خدمتکارا بخورنش
دراتاق جیمین رو باز کرد و وارد اتاق شد و پشت سرش در رو بست و سمت تخت جیمین رفت و لبله تخت نشست و خم شد و بوسه ای روی پیشونی جیمین گذاشت و جیمین چشماش رو به ارومی باز کرد

_صبح بخیر جوجه طلایی

+صبح بخیر ددی.....

یونگی لبش رو تر کرد و به عسلی میز اشاره کرد

_بجای شیطونی صبحونت رو بخور

+نههه تو بهم بده

_باشه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
~خونه کیم تهیونگ~

#جونگ کوکا چیکار میکنی دیشب که نذاشتی بخوابیم با اون گوشی بی صاحابت الانم سه ساعته تو دستشویی

تهیونگ وقتی هیچ صدایی از طرف جونگ کوک نشنید نزدیک دستشویی رفت و در زد

&ل.... لطفا برو... ته.. م.. من.... الان میام

تهیونگ در دستشویی رو باز کرد و رفت داخل و با صحنه ای که دید نفصش بحث شد جونگ کوک داشت برای خودش هندجاب میرفت جونگ کوک با دیدن تهیونگ جیغ کشید و پاهاشو جمع کرد و دستاشو برا پوشوندن خودش روی دیکش گذاشت تهیونگ درو پشت سرش بست و سمت کوک رفت و روبه روش وایستاد
عصبی بود چی باعث شده بود جونگ کوک تحریک بشه

#مشکل چیه؟

&د... درد... میکنه لطفا برو بیرون من الان میام

تهیونگ جلوی پای جونگ کوک زانو زد و دستای جونگ کوک رو از روی دیکش کنار زد و پاش رو یکم باز کرد

#من برات انجامش میدم

تهیونگ دستش رو دور دیک جونگ کوک حلقه کرد و یکم فشار داد که ناله جونگ کوک دراومد

&اههههههه ت.....تههه

#هیشششش ساکت باش خرگوش کوچولو

تهیونگ اروم دستس رو بالا پایین کرد و به مرور زمان سرعتش بیشتر میشد و ناله تاژ جونگ کوک بلند تر تهیونگ انگشتش رو روی سوراخ نوک دیک جونگ کوضک گذاشت و گفت

#بهم بگو چی تحریکت کرده تا زود تر انجامش بدم

&ت.... تو

تهیونگ با چشمای درشت شده به جونگ کوک نگاه کرد و یاد وقتی افتاد که توی حموم بود و جونگ کوک در حموم رو باز کرد تا بهش گوشیشو که زنگ خورده بود رو بده تهیونگ لبخندی زد و انگشتش رو از روی سوراخ دیک جونگ کوک برداشت و دیک جونگ کوک رو داخل دهنش برد.....

ببخشید دیر شد

💎الماس دست نیافتنی💎Where stories live. Discover now