بومگیو آهی بلندی برای صدمین بار توی اون چند دقیقه کشید و محکم مشتش رو روی میزش کوبید.
تهیون با پوکر ترین حالت ممکن به چشمایی که تا چند دقیقه دیگه شروع به گریه میگردن و بغض پشت لبهای افتاده دوستش نگاه انداخت و چشماش رو تو حدقه چرخوند. مشکل این بود بومگیو اولین امتحان ترمشون رو گند زده بود.
بومگیو دوباره یاد اور امتحانش شد.محکم سرش رو به میز کوبید و نالید: اخه چرا اینقدر احمقمممم ؟
تهیون آهی کشید. جونگوون و سونو همراه هم در کشویی کلاس رو باز کردن و وارد کلاس شلوغ و پر از استرس سال سومی ها شدن . جونگوون با دیدن تهیون سرعت قدم هاش رو بیشتر کرد و با سونو به سمتش رفت. کنار تهیون ،بومگیویی که کاملا معلوم بود عصبی و ناراحته روی میز ولو شده بود و زیر لب غر میزد. جونگوون نگاهش به بومگیو و بعد به صورت کلافه پسر مو طلایی که به دیوار تکیه داده داد و پرسید: چی شده ؟تهیون که منتظر همین سوال بود با عصبانیت کنترل نشده ای انگشت اشاره اش رو سمت بومگیو بق کرده گرفت : گند زده به امتحان ریاضی و حالا ناراحته و با تلخ و تیز کردن فورمون شکلات نعناییش رفته رو اعصاب همهمون !
بومگیو سرش رو بلند کرد و نگاهی به تهیون انداخت . اگه در حالت عادی بود الان تهیون رو پاره میکرد ولی دوباره سرش رو گذاشت روی میز .
جونگوون ریز خندید و به تهیون دلداری داد: عیبی نداره بومگیو هیونگ الان برگه اش میاد بدون غلطه . کار همیشگیشه دیگه غر ردن به دوست صمیمیش.
سونو با کنجکاوی نگاهش رو به بومگیو داد و پرسید: مگه امتحان چه جوری بوده که نتونسته؟
بومگیو بدون بلند کردن سرش با پشیمونی ای که تو صداش موج میزد جواب داد: آسون بود! من گند زدم چون هیچی از تست ها و سوال ها رو کار نکرده بودم.سونو اروم سرش رو تکون داد و جلوی چشمای کنجکاوی در حالی که توی جبیش دنبال چیزی میگشت ، ابنباتی در اورد و سمت بومگیو گرفت . بومگیو سرش رو برگردوند و با دیدن ابنبات برق خوشحالی توی چشماش موج زد. ابنبات رو از پسر گرفت و توی دهنش انداخت و درحالی که با لذت ابنبات رو توی دهنش اب میکرد به سونو برای اولین بار نگاه کرد و با شک پرسید: تو همونی نیستی که من توی کتاب خونه شکلات نعنایی دیدمت؟
سونو لبخندی روی لبهاش با یادآوری روزی که بومگیو رو دیده بود زد و سرش رو تکون داد. بومگیو صاف نشست و نگاهش رو به تهیون که مشغول حرف زدن با جونگوون بود داد. اخمی کرد و لبهاش رو با تخسی بیرون و تشر زد: کمتر با جونگوون لاس بزن مردک جنگل گندمی!
تهیون با چشمایی که تشنه به خون بومگیو بودن به سمتش برگشت . بومگیو لبخند رضایت بخشی زد.با دیدن ژست تهیون برای حمله بهش و سر جاش بلند شد و با قدم های تند از پشت میزش در رفت و بین بچه ها به در رسید و پا به فرار گذاشت و تهیون برای شکارش دوید دنبالش.
جونگوون خنده ای کرد و به سونو که با گیجی به اون دو نگاه میکرد گفت: هیونگ هامن دیگه !
سونو سرش رو به سمت جونگوون برگردوند و ابنباتی کف دست جونگوون گذاشت و اروم اروم عقب رفت.
جونگوون نگاه مشکوکی به پسر انداخت. با گذاشتن ابنبات روی زبونش و طمع مزخرف لیمو دنبال پسر افتاد و داد زد: قرارنبود ازشون یاد بگیری!
سونو خنده ای کرد و سرعتش رو بیشتر کرد و در جواب جونگوون خنده بلندی کرد و از پله ها پایین رفت .
VOCÊ ESTÁ LENDO
Mint Chocolate 🍫🍵{YEONGYU & SUNKI}
Fanfic+: از چه چیز اینجا خوشت اومده ؟ _: اینجا اروم و ساکته . خیلی بزرگه ولی شلوغ نیست . فضای گرمی و دلنشینی که ایجاد شده واقعا انگیزه ام رو برای درس خوندن بیشتر میکنه. همه چیز اینجا عالیه.... مکثی کرد و بعد با تخسی ادامه داد : ولی یه مشکل داره . + : چ...