پارت ۶

773 172 99
                                    

پاورچین پاورچین خودش را زير پتو جمع کرد
روی تخت بیمارستان از این طرف به آن طرف می رفت
" چی کار می‌کنی؟" صدای گرفته‌ او کمی وهم برانگیز بود
یویو ی مهربانش چرا انقدر وحشی شده بود؟
صدای دی یو شبیه آدم بد های قصه ی شبانه ی شبکه ی کود‌ک بود

" از رد عد و برق ترسیدم "
و جیغ کشید
یک رعد و برق خیالی دوباره آمد و رانگ به ناچار جیغ بلندی کشید

" شیطونی نکن "

" شیطونی نمی کنم "
به دی یو چه ربطی داشت؟
با لب های برچیده زیر پتو جمع شده بود

" بریم؟"

از زیر پتو بیرون آمد " دی یو دعوام کرد .‌ گفت شیطونی نکن "

ییبو نگاه کوتاهی به دی یو انداخت
از وقتی آمده ، در خودش بود

" عیب نداره ، شاید حالش خوب نیست "

" من بیلی رو می خوام "

لوس دردانه .....

..........

بیول در لباس سرخ همچون یک یاقوت کم یاب بود
ییبو خنده کنان در حالی که یک کوالا نیم وجبی به پای چپش آویزان شده‌ بود از کنارش گذشت
" زیادی واسه یه تولد ساده خوشگل کردی نونا"

تنها پاسخی که دریافت کرده بود یک تو سری محکم بود...

با کنار رفتن ییبو و پسرش قامت کیم بوم و دی یو پديدار شد

کیم بوم یک احمق تمام معنا بود که همیشه لبخند هایش روی اعصاب بیول اسکی می رفت
اصلا هم ربطی به‌ رفتار مهربان دی یو با او نداشت
بیول که حسودی بلد نبود

" من خودم انتخاب میکنم" با غیض نگاه ییبو کرد

" سه سالمه،  تو سه سالت بود باباجون لباستو انتخاب می کرد؟"

یببو تنها نگاهش کرد

" تولدمه"

نگاه بی انعطاف ییبو باعث شد مایو اش را پشت سر ببرد و خرگوشی بخندد

تا وقتى كه باران مى بارد
ريشه‌ى هيچ "خاطره اى"
خشك نمى شود...!

باران همان دو دندان‌ خرگوشی پسرک بود

" می خوام ازت عکس بگیرم بزرگ می شی میگی وای لباس نداشتم،  زشته یه چیز درست بپوش"

" خیلی زشته با مایو بیام؟"

ییبو سر تکان داد" از خیلی هم خیلی بیشتر "

"پس چی بپوشم که خوشگل بشم؟"

ییبو کلافه به سه دست لباسی که روی زمين ريخته بود اشاره کرد " یکی از اینا ، لطفآ پسر خوبی باش "

اخم کرد و لباس هايش را گوله کرده به گوشه ایی شوت نمود " من پسر خوبیم ، فقط دوست داشتم مایومو بپوشم "

🔺️برموداWhere stories live. Discover now