The Explosion

325 78 51
                                    

Peter

وقتی از آسانسور بیرون اومدیم با یه راهروی خیلی طولانی روبرو شدیم. گاد...اینجا خیلی بزرگ بود.

"فرایدی، آقای استارک کجا هستن؟" هانا گفت.

"آقای استارک در آزمایشگاه هستند." بعد از چند دقیقه جواب داد.

مدت کوتاهی که گذشت، پشت درهای بزرگی ایستادیم. قبل از اینکه وارد آزمایشگاه بشم حتی فرصت نکردم خودم و آماده کنم. وقتی وارد آزمایشگاه شدم، یلحظه فراموش کردم که برای ملاقات با تونی استارک اینجام. من مشغول بررسی آزمایشگاه بودم. خدای من...شگفت انگیز بود!!!

با چیزی که دیدیم نزدیک بود سکته کنم...

نه تنها خود تونی استارک اینجا بود بلکه همسرش پپر استارک، ناتاشا رومانوف، کلینت بارتون، استیو راجرز، جیمز رودی و...خدای من!!!!! دکتر بروس بنر هم اینجا بود!!!

"اوه...سلام، تو باید پیتر پارکر باشی." تونی گفت و دستش و سمتم دراز کرد.

"آ-آره...د-درسته...اممم...خو-خودمم" با لکنت گفتم و دستش و گرفتم.

«من الان دست تونی استارک و گرفتممممم!!!!! شت شت شت شت....من الان زندم؟؟؟بیدارم؟؟؟!!!
باید به مستر ایموجی و بقیه بگممممم!!!»

"تو میدونی من کیم پس... چراکارمون و شروع نکنیم، ممنون هانا میتونی بری." آقای استارک گفت و به هانا لبخند زد.

با رفتن هانا حس کردم استرسم بیشتر شد.

«اوکی....آروم باش پیتر. چیزی نیست...فقط با تونی استارک و اونجرز تو یه اتاقی...همین!!!!!!»

"اوکی....بچه ها، ایشون پیتر پارکر هستن. و از این به بعد دستیار شخصی منه. البته آقای پارکر مدرسه میره پس به صورت پاره وقت اینجا کار میکنه." آقای استارک توضیح داد.

"س-سلام." با استرس گفتم.

"ما رو میشناسی دیگه...درسته؟" آقای استارک پرسید و نیشخندی زد.

"اممم...آ-آره. من-من درمورد همتون شنیدم."

"استرس داری؟" خانم رومانوف پرسید و نیشخند زد.

"اوه...هه هه...ف-فقط یکم." جواب دادم و به پاهام نگاه کردم. میتونستم حس کنم صورتم مثل گوجه قرمز شده.

"اوه...چیزی برای استرس وجود نداره. باهامون راحت باش." خانم استارک گفت.

"سلام!!" آقای بارتون فریاد زد.

"اوکی...حرف زدن دیگه کافیه. بیا بریم سرکار." همونطور که آقای استارک داشت باهام حرف میزد من و برد سمت دیگه آزمایشگاه. "من دارم روی یه پروژه جدید کار میکنم. میخوای کمک کنی؟"

Wrong Number KID [Persian Translation]Where stories live. Discover now