Area 51 ?

215 50 26
                                    

دو ماه بعد

Peter

همراه با ام جی از مدرسه بیرون اومدم. من و ام جی خیلی زیاد توی مدرسه با همدیگه صحبت نمیکنیم. اما ند امروز مریض بود و ام جی تمام روز با من بود. اون میدونست که من اسپایدرمنم. من سعی کردم این موضوع رو پنهون کنم اما خب.....فهمید. ماشین هپی رو دیدم که اومده بود دنبالم.

"هی پیتر! آم....قبل از اینکه بری....من میخوام برای آزمون انگلیسیمون توی کتابخونه درس بخونم. میخواستم ببینم تو هم دوست داری بیایی؟؟ البته اگه مشغول کارآموزی نباشی!" ام جی گفت.

"آره دوست دارم. فقط قبلش باید با آقای استارک صحبت کنم، بعد بهت پیام میدم. اوکی؟" پرسیدم و احساس کردم گونه هام قرمز شدن.

"عالیه!" گفت و دستش رو دراز کرد.

و البته نزدیک بود این صحنه رو با رفتن تو بغلش خراب کنم. وقتی متوجه شدم که بغل نمیخواد، یکی از دستام رو دراز کرد و بعد ام جی دستش رو برای بغل باز کرد. یک دقیقه همینطوری گذشت و خندیدیم.

"خب...این خیلی جالب نبود." با خنده گفت.

"اوهوم." گفتم و گردنم رو مالیدم.

"های فایو؟" گفت و مشتش رو جلو آورد.

لبخند زدم و قبل از اینکه سمت ماشین برم، مشت هامون رو بهم زدیم. طبق معمول وقتی سوار ماشین شدم، کوله پشتیم رو به طرف دیگه ای پرت کردم. زیاد فکر نکردم تا اینکه صدای «اوف» رو شنیدم و به اون طرف نگاه کردم. آقای استارک رو دیدم که کوله ام توی دستش بود. چشمام گرد شد وقتی فهمیدم کیفم رو سمتش پرت کردم.

"اوه خدای من! متاسفم آقای استارک! من نمیدونستم- فکر نمیکردم اینجا باشی-"

"آروم باش کید. کمربندت رو ببند." آقای استارک گفت.

سرم رو تکون دادم و کمربندم رو بستم سپس آقای استارک به هپی گفت رانندگی رو شروع کنه.

"پس...اون دختر خوش شانس کیه؟" آقای استارک پرسید.

"کدوم دختر؟"

"اونی که به طرز ناجوری باهاش خداحافظی کردی."

"اوه...اون فقط ام جی بود. ما تو باشگاهیم و بعضی کلاسامون مشترکه."

"و دوستش داری؟"

"چ-چی؟ نه ما فقط دوستیم...فکر کن. ام جی واقعا گیج کنندست."

"میدونی که من نه تنها یه قهرمان، نابغه و بشر دوستم بلکه من یه پلی بوی هس..... یا قبلا بودم. اما هنوزم چندتا چیز درباره قرار دخترا میدونم."

Wrong Number KID [Persian Translation]Where stories live. Discover now