Iron Man Underwear

277 82 48
                                    

Peter

من و آقای استارک شروع کردیم به صحبت کردن در مورد کاری که قرار بود این آخر هفته تو آزمایشگاه انجام بدیم. من خیلی هیجان زده بودم، امیدوارم که آقای استارک متوجه نشه. وسط راه آسانسور ایستاد و درها باز شدن. بیرون آسانسور دکتر بنر، ایستاده بود و برخی از مقاله هاش رو می خوند. وقتی وارد آسانسور شد، حتی سرش رو بالا نیاورد.

"س-سلام دکتر بنر." گفتم و بلافاصله پشیمون شدم که مزاحمش شدم.

نگاهش رو از روی کاغذ ها برداشت و کمی متعجب نگاهم کرد. وقتی من رو دید، لبخند بزرگی زد.

"سلام پیتر. برای اینجا خوابیدن، آماده ای؟" دکتر بنر پرسید.

"فکر کنم." جواب دادم.

Tony

کاملا فراموش کرده بودم که بقیه اونجرز به زودی میرسن. دیدن دوباره پیتر عالی بود. اون تو تمام هفته، چت گروهی رو در مورد اینکه قراره بیاد اینجا ترکونده بود. پس همه ما میدونستیم که اون هیجان زدست.
و تو قایم کردن هیجانش اصلا خوب نبود. فکر کنم چند دقیقه ای یکبار میدیدم که چشم هاش دارن از هیجان و خوشحالی برق میزنن. به نظر میرسید بروس هم متوجه این موضوع شده. نمی‌تونیم صبر کنیم تا ببینیم بعدا قراره چندتا پیام از پیتر بگیریم.

Peter

درِ آسانسور باز شد، من و آقای استارک با دکتر بنر خداحافظی کردیم. بعد از مدتی جلوی دری وایسادیم. آقای استارک در و باز کرد و وارد شدیم. اتاق بزرگی بود. کنار دری که از اون وارد شدیم یک آینه بزرگ بود و جلوتر از اون یک تخت بزرگ قرار داشت. صندلی و یک میز ، کناره میز یک پنجره بزرگ که میتونستی کل نیویورک رو ببینی. میز، یک صفحه نمایش هولوگرام داشت! یک آزمایشگاه کوچیک و یک تلویزیون بزرگ روی دیوار روبروی تخت و هر طرف تخت یک در وجود داشت.

"خدای من. این از کل خونه من بزرگتره!" با تعجب گفتم.

"از اونجایی که تو این اتاق میخوابی یه حموم و کمد هم تو اتاق هست که میتونی توشون قدم بزنی."

"صبرکن! یعنی انقدر بزرگه؟!" با تعجب پرسیدم.

"البته."

با عجله به سمت در کنار پنجره رفتم. بازش کردم و خدای من! اینجا یک کمد دیواری بزرگ به اندازه اتاقم بود.

"تعداد لباس هام انقدر کمه که حتی نمیتونم کمد رو پر کنم." زیر لب گفتم و به سمت در رفتم.

با دیدن حمام چشمام بیشتر درشت شد. خیلی تمیز بود. یک وان و دوتا روشویی خیلی خیلی بزرگ. من حتی نیازی به دوتا روشویی ندارم!

Wrong Number KID [Persian Translation]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon