دیدم یه پسره با یه دستش یکی از دست هام رو گرفت و با یه دست دیگه شونم رو.
طرفش رو نگاه کردم دیدم چاقو یا چیز و کسی کنارش نیست.اون لحظه برام مهم نبود دوباره سمت زن برگشتم و داد زدم : اگه جرئت داری یه بار دیگه حرف بزن . از این به بعد هیچکس حق نداره درمورد پرنس ری حرفی بزنه فهمیدین یا نه ؟
بعد هم اون پسره منو کشید و برد یه جایی که خلوت تر بود .دوباره به پشتم نگاه کردم و فهمیدم خیلی جمعیت شلوغی اونجا بودن .
چ جوری جلو این جمعیت اینجوری تونستم حرف بزنم ؟حدود 5 دقیقه پسره منو کشید منم همون جوری دستش رو گرفته یودم که کشیده میشدم فکر خیلی درگیر بود اصلا نمیدونستم چی شد چیکار کردم چی میشه .
بعد دیدم عملا یه جای تپه مانندی ایستادیم یه درخت گنده اونجا داشت .
معلوم بود چند صد سالی عمر داره انقدر بزرگ بود که انگار میشد پشت درخت یه میز ناهارخوری رو قایم کنی.
اون لحظه دقت نکردم ولی جای خیلی قشنگی بود و آرامش بخش شاخه های درخت بلند و دراز بودن انگار میخواست بغلت کنه.
همه جا از چمن پوشیده شده بود و همه جا درخت بود .منو به درخت تکیه داد و دستش رو گذاشت روی شونم .
- هی آروم شدی؟ یه کم بشین بعدش میتونی به گارد زنگ بزنی فکر کنم خیلی باید نگران شده باشن خانوادت هم همین طور .
صدای مردونه ای داشت قدش تقریبا هم قد من بود یه کم بلند تر شاید 2 سانت .
دستش رو توی موهاش کرد و به راهی که اومده بودیم نگاه کرد بعد برگشت و به من نگاه کرد
منم به اون طرف تپه خیره شده یودم . یه دستم هنوزم مشت بود . کیفم هم یه ور روی دوشم.چند لحظه بعد کیف از روی دوشم افتاد نگاهم سمت پسره رفت بعد کیفم بعد به دستم نگاه کردم .
هرچیزی که اتفاق افتاد رو مرور کردم مثل کیفم شل شدم همینطور که تنم رو به تنه درخت تکیه داده بودم پایین تر رفتم تا آخر کاملا نشسته بودم مشتم باز شد پیچ گشتی دوسویی که کمتر از نیم ساعت پیش باهاش مشغول باز کردن باتری بودم با خون خشک شده روی زمین افتاد .
تمام حرف هایی که درباره ی ری زدن اومد توی سرم به اینکه چه قدر کوچولوهه و بی گناه بعد ترس تمام وجودم رو گرفت از اون جمعیت اگه بازم پیدام کنن چی؟ اگه میخواستن بهم آسیب بزنن ؟
YOU ARE READING
our infinity
Romanceدر دنیایی دیگر دوستت خواهم داشت در دنیایی دیگر دست در دست هم در میان باغی پر از گل بدون ترس بدون قضاوت تو را تا ابد تا زمانی که آخرین تکه از وجودم پر بکشد در آغوش خواهم گرفت گویی که آخرین بار است .. Couple : kookjin, jinkook من عاشق زندگی ک...