our infinity

3 - arrival

Song : just the two of us. 
1 hour version 💜

گگایز قصرشون این شکلی نیست خیلی بزرگ تره ولی نرده های دورش تقریبا شبیه اینه ولی بلند تر فاصله در تا پله ها هم خیلی خیلی بیشتره صقر هم خیلی بزرگ تره . ولی خب  این شبیه ترین چیز به تصورم بود . 💛

2 روز بعد

: دقیقا کی میرسن ؟
- نمیدونم جین نمیدونم
: ولی من دیگه حوصله ندارم اینجا وایسا و منتظر بمونم
- چاره ی دبگه ای هم داری ؟

دو روز پیش دعوتنامه ای از طرف قصر برای ولیعهد فیلایا فرستاده شد که بیان به قصر و مدتی که اینجا هستن توی قصر سکونت داشته باشن و ما الان همه منتظر ایستاده بودیم .

حقیقتا خوشحال بودم خیلی هم صحبت زیادی اینجا وجود نداره جز اعضای خانواده و رایل که اونم همش کار داره و بدم نمیومد از اینکه بتونم با افراد جدید آشنا بشم . تازه بنظر میومد که پرنس جونگکوک هم تقریبا همسن منه . شاید حتی اونم به هوش مصنوعی علاقه داشته باشه چون توی نمایشگاه بود .

چند دقیقه بعد ماشین های گارد رسیدن حتی کلی خبرنگار هم جلوی در قصر بودن .
و در آخر بالاخره رسیدن .
ولیعهد فیلایا
و دو تا پرنسس فیلایا .

متاسفانه لیا اینجا نبود تا بتونن باهاش صحبت کنند وگرنه شاید اونا هم دوست های خوبی میشدن.
لیا خواهر بزرگ ما هست . اولین بچه مامان بابا عملا باید ولیعهد میشد اما خودش تصمیم گرفت که نمیخواد این زندگی رو داشته باشه پس این مقام به تهیونگ رسید و لیا تمام عمرش رو درس خوند تا روانشناس بشه و شروع کرد به مسافرت کردن به جاهایی مختلف مخصوصا آفریقا و آسیا تا بتونه مشاوره رایگان بده و به مردم کمک کنه .
توی همین سفرهاش هم با تامی آشنا شد .

تامی پزشک بود و برای طرحش توی فلسطین رایگان به مردم کمک میکرد . ( طرح یه زمانیه بعد از اینکه دانشجو ها پزشکی رو تموم کردن حالا دوران بعد از عمومی شدن یا تخصص یا فوق که باید برن توی یه شهر دبگه یا روستا یا بیمارستان یا مطب و معمولا 2 سال کار کنن تا بتونن خودشون بعدش پروانه مطب بگیرن . هیچ وقت اینکه برن کلا یه کشور دبگه طرح اتفاق نمی افته ولی من همینجوری گفتم ) و اینجوری شد که اونا همو دیدن و از هم خوششون اومد و بعد با هم ازدواج کردن و الان 2 ساله که با هم به همه جا سفر میکنن و کار هم درکنارش میکنن .