خب، به لطف یه سری معجزه ، نسل کودن یکسال رو پشت سر گذاشت و حالا فصل جدید زندگی اسفناکشون شروع شده بود
بله ، یکسال !
حالا باید چیکار کنن؟
دو نفرشون به سن قانونی رسیدن ، یه تخم اژدهای هیفده ساله داریم و خب .. ما درمورد اون خر پیر حرفی نمیزنیم دیگهجامعه از اونا چه چیزی میخواد ؟
فکر نکنم چیزی از اونا بخواد چون هیچکس از الافای کودن هیچ انتظاری نداره
همونطور که خودشون هیچ حسی راجبش ندارن !£ چرا نیایم راجب شور هیجان و امیدواریمون بخاطر روزهای جدید زندگی حرف نزنیم؟
× چی ؟ بیخیال بیخیال
£ چرا نه !
_ بلللق
£ هوی !
+ همیشه میخوای خودتو خارج بحث قرار بدی مردک جقی
£ به کی گفتی مردک جقی !
خب پس به نظر شما آشغالا باید چیکار کنیم ؟_ زندگی رو تموم کنیم
£ × ها؟!
_ واسه فصل جدید زندگی زیادی داریم زور میزنیم
و هرچی بیشتر زور میزنیم داریم بیشتر میرینیم، نسل ما به سر اومده+ این از اون حرفای سنگین بود !
_ + حیحیحیحیحی
£ کجاش خنده داره؟؟
درسته ...
زندگی الافا از باقی گروه های جامعه کاملا جداست و هیچوقت تغییری نمیکنه
چرا ؟
چون :اونا نمیخوان که تلاششون رو بکنن ، نمیخوان کار کنن
بلاتکلیفی و تنبلی رو دوس دارن ، سخت تلاش نمیکنن
انتظار زیادی ندارن ، هنوزم دزدن ،هیچوقت دوس دختر نداشتن ،هنوز باکرهان....اما خب اگه بخوایم کلی حساب کنیم از هفت دولت آزادن
انیوی!
بیاین یه نگاهی به سالی که گذشت بندازیم و بعضی از اتفاقای بولدشون رو بررسی کنیم !
بعد از اصرار زیاد سونگمین واسهی موندن ، برادران سئو مجبور شدن یه سری از قوانین اون خونه به علاوهی سبک زندگی تو اون محله رو به پسر آموزش بدن و از اونجایی که موقع جونگین به هیچ کدوم از اینا نیازی نبود واقعا نمیدونستن دقیقا چجوری اون مردکو شیر فهمش کنن
اما در هر صورت مجبورش کردن به الاف بودنش سوگند بخوره و با پیروی از قوانین اونجا زندگیشو به عنوان یک فرد به درد نخورِ بیکار ادامه بده
و حالا بزارید با قوانین آشناتون کنم :
1) کار کردن دشمن ماست
2) از شر هرکس که زندگی شاد داره خلاص شو
3) تا جایی که امکانش هست بدون دغدغه زندگی کن
YOU ARE READING
Something About Me
Fanfiction•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈• + این یه عملیات بچه دزدیه ! × اوه یهه چه هیجان انگیز ، حالا قراره کجا بریم ؟ _ قراره سوار وَن من بشیم و بعدش- × برو به مک دونالد ! اوه پسر من تاحالا هیچ وقت اونجا نرفتم!! + وایسا ببینم ! _ تو هیچ وقت اونجا نرفتی ؟؟! × نه من حتی تاح...