"*یک ماه بعد*"
مشغول چرخ زدن تو تیک تاک و پیدا کردن بی ال دراماهای جدید بود که خاموشی رو زدن
پدرش با حالت جدی دم اتاقشون اومد و حرفاشو مثل همیشه دستور گونه به زبون آورد
÷ زود بلند شین بخوابین فردا مدرسه دارین ، گوشیا رو بذارید کنار
و بعد رفت ، مودم که توی اتاق خودشون بود رو سریع خاموش کرد و خوابید
"لعنتی.."
باب تبلتشو کنار گذاشت و مثل یه پسر خوب راهیه دستشویی شد تا برای خواب آماده شه
جونگین هم نگاهی به باتری هفت درصدیِ گوشی بیچارش انداخت و اونو روی میز کنار تختش گذاشت ، درواقع قبل از خاموشی ، برنامهش این بود که سه راهیِ بلندی که زیر کمد مامان باباش بود رو برداره تا شب راحت استفاده کنه که با خاموشیِ یهویی نقشه هاش خراب شد
اما جونگین همیشهی خدا یه پک نامحدود پلن تو ذهنش داشت ، پلن ای نشد بی ، بی نشد سی ، سی نشد دی و...
زندگی توی اون خونه اونو به یه جاسوس خوب تبدیل کرده بود
از روی تخت بلند شد و توی آشپزخونه رفت ، بی سر و صدا غذاهایی که شام اضاف اومده بودن رو برداشت و روی میز گذاشت ، بدون تولید کوچکترین نویزی ، با نصفه نونی که توی روی میز بود یه ساندویچ درست کرد و یه لیوان نوشیدنی برای خودش ریخت ، بطری آبش رو هم مثل هر شب پر کرد و به اتاقش برگشت
کمی این طرف و اون طرف راه رفت و فکر کرد
هزاران ایدهی مختلف واسه رسیدن به اون سه راهی تو سرش ریخته شد و بعد از کلی فکر کردن بالاخره تصمیمشو گرفت
باید از باب کمک میخواست ، کی بهتر از اون ریزه میزهی چوب خشک ؟سمت دستشویی رفت ، پسربچه درحال شستن دستاش بود
× هی باب!
¤ چیه ؟!
× میخوام یکاری واسم بکنی
¤ نه ببند دهنتو
× من هنوز هیچ زری نزدم ! خفه شو و گوش کن
¤ حرف بزن زود
"این مینی سوسک دیگه واسه من چسی میاد، دوست دارم خفهش کنم"
× من سه راهی رو یادم رفت بیارم ، میری بیاریش ؟؟
¤ چرا خودت نمیری ؟؟
× چون تو کوچیک تر و فرز تری
به هرحال باید یکم خرش میکرد مثل همیشه!
¤ در عوض باید جواب شب بخیرمو بدی و موزیک ویدیو جدیدی که گفتی رو بزاری نگاه کنم !
× خیله خب ! فقط زود باش
پسربچه از دستشویی بیرون اومد و بعد از خشک کردن دستاش و گرفتن قول انگشتی از برادر دغلبازش، آروم آروم سمت اتاق مامان باباشون رفتن و پشت در نشستن
YOU ARE READING
Something About Me
Fanfiction•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈• + این یه عملیات بچه دزدیه ! × اوه یهه چه هیجان انگیز ، حالا قراره کجا بریم ؟ _ قراره سوار وَن من بشیم و بعدش- × برو به مک دونالد ! اوه پسر من تاحالا هیچ وقت اونجا نرفتم!! + وایسا ببینم ! _ تو هیچ وقت اونجا نرفتی ؟؟! × نه من حتی تاح...