بعد از سومین باری که توی بازی مزخرف توی
گوشیش باخت اونو خاموش کرد و از زیر پتوی بزرگ و سنگین با تنبلی بیرون خزید× اینقدری که بدن من سرد و گرم شد این چند وقت واقعا باعث تعجبمه چطور هنوز داره کار میکنه
از اتاق بیرون رفت و همونطوری که مشغول بیرون کشیدن تیشرتش از بین زیپ سویشرتش بود صداهای ریزی از آشپزخونه توجهشو جلب کرد
صدای مثل... ناله؟با سرعت خودشو به ورودی آشپزخونه رسوند و نگاه کنجکاوشو دور تا دور اون اتاق کوچیک چرخوند
"عاو..!"
با سرعتی که فقط از خودش تو اون موقع برمیومد
دوربینو بالا آورد و با پایین کشیدن شاتر ، پنجاه شصتا عکس از اون لحظهی ناب گرفتدر حال حاضر جونگین داشت از درون پاره میشد
آخه کِی دیگه میتونست یه همچین صحنهی پرفکتی با رزولوشن فورکا ببینه ؟! اونم به طور زنده!! رویایی بود ! فراتر البته !
شاید بپرسید چی اونو اینقدر هیجان زده کرده ؟
که باید بگم خب شما هرجایی نمیتونید میک اوت دوتا داداشو به صورت زنده جلوی چشتون ببینید !"دنگ ! پسر اصلا فکرشم نمیکردم فانتزیامو یه روز اینجوری ببینم!! عای لاو ایتتتتتتنیمسمشمسمس!!"
بی صدا پشت دیوار ، خیلی دور از چانگبینی که بین پاهای جیسونگِ نشسته روی صندلی گوشهی آشپزخونه ، وایستاده بود ، قایم شد
البته که هنوزم با نیش باز دوربینو سمت اون دوتا بدبخت نشونه گرفته بود !"پوزیشن جذابیه!"
نیشخندی زد و دقیق تر به خیرگی ادامه داد
"اینا همون لنتیایی نبودن که در به در دنبال دوست دختر میگشتن؟"
جیسونگ دستاشو رو شونه های چانگبین گذاشته بود و هرازچندگاهی با ناله های آرومی که سر میداد پارچهی لباس چانگبینو توی مشتش میفشرد و انگشتای پاش جمع میشدن
زیباست مگه نه ؟
حالا بیاین داستانو از دید برادران استریت ببینیم
+ عوضیییی! داری از عمد این پنبهی خیسِ کوفتیو رو زخمام فشار میدی مگه نه ؟؟ فقط باید آروم آروم بزنی روشون ! اگه بلد نیستی فقط کافیه بگی و اون وقت خودم انجامش میدم!!
_ خب احمقِ نادون عقل ! اونجوری هیچی به هیجا نمیرسه!! خفه شو و بزار کارمو بکنم!!
پسربزرگتر با غیض گفت و فک برادر نق نقوشو محکمتر گرفت تا بلکه از تکون خوردناش کم کنه
لب پایین جیسونگ رو گرفت و پایین کشید تا چاک خوردگی وسط لبش رو تمیز کنه
_ یکم میسوزه ولی نمیمیری قطعا، پس باور کن اگه شروع کنی زر زر کردن و لباسمو بکشی همچین با پشت دست بزنم تو دهنت ناله کردن یادت بره!
YOU ARE READING
Something About Me
Fanfiction•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈• + این یه عملیات بچه دزدیه ! × اوه یهه چه هیجان انگیز ، حالا قراره کجا بریم ؟ _ قراره سوار وَن من بشیم و بعدش- × برو به مک دونالد ! اوه پسر من تاحالا هیچ وقت اونجا نرفتم!! + وایسا ببینم ! _ تو هیچ وقت اونجا نرفتی ؟؟! × نه من حتی تاح...