Part 14

187 33 61
                                    


یه شب جدید توی محفل نورانی شروع شده بود و بعد از مکافاتی که نصف روز داشتن حالا همه عین گشنه ها با سر توی بشقاباشون بودن !

چانگبین که بنظر میومد از وضعیت بدون دعوا و پر سکوتی که درش بودن ، داشت لذت میبرد ، به عقب تکیه داد و آروم مشغول لذت بردن از نوشیدنیش شد
آه خدای بزرگ چه نعمت-

× ولش کن کونی ! اول من برش داشتم !!

+ خب که چی ؟؟! منم همزمان با تو سیخمو توش فرو کردم خارکصه‌ی کصکش!!!

× ولش‌کن مادرجنده‌ی بی‌پدر ! تو عملا دستتو تا آرنج کردی تو دهنم و میخوای اینو از تو حلقم بکشی بیرون !!

+ لازم باشه باهات فرنچ کیسم میرم ولی از این لعنتی میخورممممم بدش به من لاشییییی!!!

× تو خیلی زورگویی کثافت !!

+ آرهههه!!! کونم گندس میتونم !!!!

مینهو ملات تو دهنشو با آب پایین فرستاد و با ابرو به جیسونگ اشاره و آهسته جمله‌ی "آره کونش واقعا گندس" رو زمزمه کرد
و بعد هم بی توجه به صحنه‌ی مقابلش به غذا خوردن ادامه داد

سونگمین که اصلا زحمت وجود داشتن به خودش نمیداد و هیونجین درحالی که سالاد توی بشقابشو تند تند توی دهنش میچپوند ، با دقت درحال نگاه کردن درامای روبه روش بود و منتظر نتیجه

بالاخره آستانه‌ی تحمل چانگبین به سر رسید و همینکه نیت کرد برای اقدام ، جونگین تیر آخر رو زد و دعوا رو تموم کرد
البته... شایدم استارتشو زد!

به تیکه مرغ فوق سوخاری و وسوسه انگیز توی دستای جیسونگ چشم دوخته بود و جوری واسش میجنگید انگار ناموسشه ! که البته باید اضافه کنم جونگین ناموس و غیر ناموس حالیش نیست! فقط.به.غذاش.دست.نزنید !!

دیگه واقعا لحظه وداع نزدیک بود که جونگین طی یه حرکت سرشو نزدیک برد و با تف کردن روی اون فیله‌ی سوخاری و با به تخم گرفتن قیافه‌ی پسری که مثلا هیونگش محسوب میشد ، اونو تو دهنشو چپوند و با سرعت جوید

+ تو !...تووووو!!!! من اونو میخواستم بخورممممممم

× بیا اینو بخور ! میتونی بخوریش؟

+ نه ولی فک کنم تو مال منو بتونی بخوری !

× نه داداش فدات شم همین الان فیله سوووخاااریییی خوردم دیگه میل ندارم به چیزی!!

+ توووووو!!!!

کلوچه‌ی عصبانی سمت جونگینی که با حالت دیوثی جلوش کصخند میزد خیز برداشت اما قبل از اینکه حتی انگشتش اونو لمس کنه ، توسط یعقش به عقب کشیده شد و سرجاش افتاد
دست هاش گرفته و دهنش هم به سرعت پوشونده شد

و بله ، نجات دهنده‌ی اینباره جمع ، سونگمین بود !

چانگبین با رضایت سری تکون داد

Something About MeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora