نمیدونست چه اتفاقی افتاده سرش به شدت درد میکرد و به زور جلوی پاشو میدید
با پلکای نیمه باز و لباس فرم شلختش وارد مدرسه شد از لحظه ورود چشم های خیره و پچ پچ های بچها رو دم گوش هم میدید اما بی توجه قدم هاش رو توی سالن برداشت
به لاکرش رسید کتاباش رو توی قفسه گذاشت
اینا چه مرگشون شده بود؟
در لاکرش رو با کلافگی واضح ای محکم بهم زد و با جلب توجه همه عصبی به عقب برگشت
-خفه شید
نگاه همه رنگ ترس داشت ترسی که اون حتی دلیلش رو نمیدونست لحظه ای نگذشته بود که چیزی توجهش رو جلب کرد
دختری مو طلایی... با چهره ای بدون ارایش و سرزنگی قبلیش از ته راهرو نزدیکش میشد
اون..اون رزی بود زبونشو روی لبش کشید دیشب تا اونجایی که روی تخت افتادند رو به یاد دادشت اما بعدش؟ خاطرات بعدش به شدت مبهم بودند
قدم هاش رو به سمت دختر کشید اما رزی با ترس خودش رو عقب برد میترسید.. از اون موجودی که تهدیدش کرده بود به شدت میترسید
لبش رو به دندون گرفت و با چشم های براق از اشک سرش رو بالا برد میدونست این کار غرور پسر رو میشکنه اما نمیتونست روی زندگیش شرط ببنده میشد گفت خودخواه بود..
-رز..
صدای پسر باعث شد تمام تلاشش برای گریه نکردن از بین بره و قطره اشک از گوشه چشمش به پایین بلغزه
-رز تو..تو خوبی؟
سرشو به دو طرف تکون داد و با نفس عمیقی عذمشو جمع کرد
+بیا..بیا بهم بزنیم
سکوت..بهت..ترس..غم
تمام اون لحظات سپری میشدند زمزمه ها بیشتر و بیشتر میشد
اما جیمین تنها مردمک هاش رو درون صورت رنگ پریده دوست دخترش میگردوند و دنبال دليل بود.. دلیلی که بتونه این جدایی رو براش قابل هضم کنه
دستاشو دو طرف صورت دختر گذاشت لرزش دست هاش به خوبی قابل دیدن بود و اون رو از همیشه ضعیف تر و شکننده تر نمایش میداد
-چ..چرا من..من کاری کردم؟ هوم؟ اذیتت کردم؟
جملاتی که با بغض بیان میکرد باعث میشد همین الان از حرفی که زده برگرده اون..اون دختر دوست پسرش رو میخواست اما..نمیشد
سرشو بالا گرفت شونش رو از دستش جدا و قدمی به عقب برداشت نیاز داشت الان از این موقعیت فرار کنه و اخرین راه رو در پیش گرفت
صداش رو بالا برد و با خشم واضح و غم پنهونی توی صدای بدون لرزش جملاتشو بی رحمانه به زبون اورد
+نمیخوامت جیمین دیگه واسم سرگرم کننده نیستی ازت خسته شدم میفهمی؟ نمیخوامت
بدون اینکه بمونه و شکستن پسر رو تماشا کنه روی پاشنه پاش چرخید و از اونجا دور شد
![](https://img.wattpad.com/cover/288166061-288-k516430.jpg)
YOU ARE READING
Monsters under the bed|Kookmin✓
Fanfiction﹝هیولا زیر تخت﹞ جیمین فقط یه پسر دبیرستانی بود که وقتشو با دوست دختر عزیزش میگذروند اما.. کی فکرشو میکرد با جلب توجه هیولای زیر تختش زندگیش از مسیر خوش و خرم در بیاد؟ کاپل: کوکمین ژانر: تخیلی،رمنس،اسمات،ترسناک وضعیت:اتمام یافته نویسنده: پارک کارینا