Part21|last part

2.1K 278 72
                                    

خشک شده روی تخت اتاقش افتاده بود چشم هاش هنوز بعد از نیم ساعت به سقف اتاقش خیره بودند نمیتونست هضم کنه چی شده بود

بالاخره بعد از مدت طولانی نفسشو بیرون داد از روی تختش بلند شد و با سرعت به سمت در اتاقش حرکت کرد

باید میفهمید.. باید میفهمید چه خبر شده چرا اون پسر اینجوری باهاش حرف زده بود چرا گریه میکرد

-اوه هی جیمین

به توجه به صدای بهترین دوستش میخواست از خونه بزنه بیرون که با گرفته شدن بازوش برای داد زدن سرشو به عقب برگردوند

+باید حرف بزنیم

مو صورتی با جدیت گفت اما اون واسه این حرفا وقت نداشت پس بازوشو از دستش بیرون کشید و دستشو برای باز کردن قفل در دراز کرد

-بعدا

+در مورد جونگکوکه

جونگکوک؟ اون از کجا میشناختش؟..

دستی که برای باز کردن در برده بود روی دستگیره خشک شد اب دهن تلخ شدش رو قورت داد و با تردید برگشت قبل از اینکه صدایی از حنجرش خارج شه پسر جواب داد

+باهام بیا

و بالافاصله با گرفتن ساعدش اون رو به سمت یکی از اتاقا کشوند قبل از بستن در به صورتِ علامت سوالیِ نامزدش پلکی بر مبنای بعدا بهت میگم زد و به سمت مو طلایی گیج وسط اتاق برگشت

-تو از کجا جونگکوکو میشناسی

درست بعد از شنیدن صدای تیک بسته شدن در با عجله پرسید حالا علامت سوالای بیشتری توی مغزش خودنمایی میکردند

پوزخند تلخی روی صورتش نشست به دیوار پشت سرش تکیه داد و با بیرون دادن نفسش شروع کرد

+من از نسل نوستراداموسم

نیم نگاهی به چهره پر از ابهام پسر نگاهی انداخت و با تر کردن لبش ادامه داد

+بزرگترین پیشگوی تاریخ هر قرن تنها یکی از نسل های اون مرد این قابلیتو پیدا میکنن و خوب اون فرد منم

سرشو پایین انداخت و با تکون دادن پاش روی پارکت چوبی مکث کرد

+من میتونم زندگی هر فردیو تنها با خیره شدن توی چشماش ببینم از لحظه تولد تا مرگش.. و تنها کسی که تو دیدن زندگیش شکست خوردم سهون بود شاید واسه همین جذبش شدم نمیدونم

با فکر اولین دیدارش با نامزدش لبخند ملایمی روی صورتش نشست

+سرنوشت تو و جونگکوکو هم میتونم ببینم ولی میدونی یه مشکلی هست

با تردید سرشو بالا اورد و با خیره شدن درون مردمک های لرزونش بالاخره حرف اصلیش رو به زبون اورد

+سرنوشت شما دوتا.. مدام درحال تغییره بار اولی که همو دیدیم من تو رو توی قصری دیدم و بعد کم کم تصویر عوض شد و حالا.. من جونگکوکی رو تو سرنوشتت نمیبینم جیمین

Monsters under the bed|Kookmin✓Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin