Part14

1.5K 251 54
                                    

انگشتای سر شدش رو کف دستش فشرد و با نزدیک کردن خودش به هیونگش ملتمس نگاهش رو به اون داد جونگین بی توجه به هر چیزی سرش رو با چت کردن گرم کرده بود

اه چی فکر میکرد معلومه که اون بهش کمکی نمیکرد اصلا مگه کسی میتونست بهش کمکی بکنه؟ اون حتی نمیدونست چطوری خودشو از قرار بارشون کنار بکشه و در اخر این جیمین و جونگین بودن که به گی کلاب پا گذاشته بودن

مسخره بود که پسر کوچکتر اطرافشو به دنبال شیطان اتاقش میگشت؟ نه! معلومه که نه اون یه پسر بچه بود و حتی هنوز باورش نمیشد که کسی که بهش اعتماد داشته تقریبا بهش تجاوز کرده بود

-هی جیمین

با صدایی که به گوشش رسید جامی که حتی نمیدونست کی و چه زمانی به دستش دادن از بین انگشتای کوچیکش لغزید و با برخوردش به کف زمین بالاخره حواسشو سر جاش اورد

-اوه خدا خوبی؟

نگاهشو به سمت برادر نگرانش کشید و با لکنت اره ای زمزمه کرد سرشو چند بار برای پاک کردن افکارش به دو طرف تکون داد و در اخر با نفس عمیقی مردمک هاش رو توی فضای نورانی بار به گردش در اورد اون که نمیفهمید به هرحال از کجا میخواست بدونه جیمین حرفشو به هیچ جاش نگرفته و رفته بار؟

با این فکر زبونشو روی لب پایینیش کشید و جام دیگه ای برداشت

-چه پسر خوشگلی

از صدای بمی که کنار گوشش پخش شد اب دهن تلخ شدش رو قورت داد و با عجله خودشو عقب کشید که البته با دست کشیده و قوی که دور کمرش حلقه شد فاصله ای که تصمیم به ایجادش گرفته بود از بین رفت

-کجا با این عجله

تپش قلب گرفته بود صدای قلبش توی گوشاش میپیچید و اون رو بیشتر مضطرب میکرد کف دست عرق کردشو به شلوارش مالید و با برگردوندن سرش موهای طلایی رنگی نظرش رو جلب کرد

مرد سرشو بالا اورد و چشمای کشیدش رو به پسر بچه دوخت مثل اینکه واقعا حافظشو پاک کرده بودند چراکه مردمک های کنجکاو و مشکی رنگ پسر با گیجی روش میچرخید خنده زیبایی تحویلش داد و با نوازش کردن شکم تختش صداشو بار دیگه به گوشش رسوند

-میدونم جذابم لازم نیس با چشمات قورتم بدی پسر

همین چند جمله کافی بود تا جیمین خودشو از بغل داغ اون جدا و رو به روش بایسته سرفه مصلحتی برای جمع کردن حواسش کرد و با بالا دادن موهای نرمش لب زد

+تو کی هستی

مو طلاییِ مرموز زبونشو روی لب پایینش کشید و با جلو اوردن دست استخونی و کشیدش خودشو معرفی کرد

-من تهیونگم، کیم تهیونگ

و با قرار گرفتن دست پسر کوچکتر میون انگشتاش نیشخندی به بچه احمق رو به روش زد اون احمق فاتحش خونده شده بود

Monsters under the bed|Kookmin✓Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang