|تاریخ|

26 6 4
                                    

من اومدمممم 👐😇

......pv

بلند شد و لب پرتگاه وایساد:فکر کنم الان بهم نیاز داره الان وقتشه...منتظرم باش
لبخندی زد :خیلی وقت بود بادو حس نکرده بودم
به عقاب سفیدی که روی شونش نشسته بود نگاه کرد:نظرت چیه تا اونجا پرواز کنیم؟
با پرواز عقاب لبخندی زد:انگار موافقی ....بزن بریم

V.pv
با اومدن شوگا و جیمین دست از کارمون کشیدیم بهشون نگا کردیم....اینا مگه نرفتن شکار
قبل از اینکه بخام حرف بزنم اون پسره جین یهو داد زد:شما دوتا رفتین چیکار پسسسس....شکار کو
جیمین انگار یه چیزی یادش اومده باشه چشاشو درشت کردو سمت ما دوید:او خدای من نمیدونید چی دیدیم ....اونا اونا حامی های ققنوس تاریک بودن همونا که خز سیاه هم میپوشن با ماسکای ترسناک اونا اینجان
همه با بهت بهش نگاه میکردیم نامجون جولو اومد:منم میدونم اونا کین....خیلی خطرناکن...حتما اونا هم دنبال پر می‌گردن باید زودتر از اونا پیداشون کنیم اگه اونا زودتر دستشون به پر برسه دیگه راهی واسه متوقف کردن ققنوس های تاریکی نیست

چند دقیقه بود دوباره شروع به حرکت کرده بودیم اونجا موندن خطرناک بود و خب البته باید زودتر اون پرو پیدا کنیم هیونا جولو تر از همه حرکت می‌کرد چون نقشرو فقط جادوگر سرخ میتونست ببینه با اینکه یکم مشکوک میزنه باید بهش اعتماد کرد با توقف هیونا همه پشت سرش وایسادیم :اینجا نوشته یه چیزی اینجاست که تو پیدا کردن پر کمک میکنه مثل یه کلید...فقط یه طلسم کوچیک میخاد
هممون از اسبا پایین اومدیم
دقیق تر نگاه کردم یه چیزی شبیه به یه میز سنگی بود چنتا حروف هم روش نوشته شده بود
هیونا سمت میز رفت با تکون دادن دستاش سایه های قرمز دورشو گرفت دقیق نمیدونم داره چیکار میکنه ولی سایه هایه قرمز دور تا دور میزو گرفته بودن
با تموم شدن سایه ها یه قسمت از میز باز شد
هیونا سمت ما برگشت :نیاز به خون متحد دارم
شوگا زودتر از ما پرسید:خون متحد چیه
قبل از اینکه هیونا بخاد جواب بده جیمین جواب داد:خب چیز خاستی نیست خون یه اژدهای اصیل خون یه خون‌آشام اصیل یه جادوگر و یه گرگینه باید همزمان قاطی بشن
هیونا سمت ما اومد:خیله خب پس اژدهای اصیل هم ارام هست هم شوگا کدومتون داوطلبین؟
شوگا سمت نامجون برگشت:من انجامش میدم
نامجون براش سری تکون داد که هیونا ادامه داد:خون‌آشام اصیل هم وی رو فقط داریم گرگینه هم جونگکوک هست و جادوگر هم من هستم هم تو جیمین
جیمین بهش نگاه کرد:تو باید خونو قاطی کنی من انجامش میدم
هیونا سری تکون داد:خیله خب پس یدونه از دستاتونو روی هم بزارید من بار خنجرو همزمان وارد دستتون کنم ....و خب اونی که دستش بالا تره دردش از همه  بیشتره 
جیمین سمت جونگکوک برگشت:تو پایین تر بزار
به جونگکوک نگاه کردم انگار استرس داره ...میترسه؟
اول جونگکوک دستشو گذاشت پشت سرش جیمین
به شوگا نگاه کردم:دستتو بزار هیونگ میدونی این دردا واسه من حسی نداره
شوگا لبخند تلخی زد و دستشو روی دست جیمین گذاشت و منم دستمو روی دستش گذاشتم
هیونا خنجری رو از کیفش در اورد نوکشو دقیقا وسط دستم گذاشت و بهم نگاه کرد:خیله خب آماده  باشین ....وی قراره خیلی درد داشته باشی آماده ای؟
بهش نگاه کردم و سرمو به نشونه مثبت تکون دادم
هیونا چشماشو بست و خنجرو بالا آورد
با حس کردن گرمی خون به دستام نگاه کردم.....درسته دردی حس نمیکنم......این دردا واسه من چیزی نبودن

▪︎PHONIX▪︎Where stories live. Discover now