جیمین : چ...چو...چونگی!
با دیدن اون گرگی که تیکه پاره شده و خون زیادی از دست داد و یکی از دستاش رو گذاشته رو شکمش تا جلوی خون ریزی رو بگیره
چونگی درحالت ببرش درحالی که خون از رو چونش و دهنش میچکد اروم داشت نزدیک جیمین و کوک میشد
{ میدونم میدونم ریدم تو عکس بیچاره....فکنید خونه اوکی؟.... }جیمین محکم تر کوک رو بغل میکنه و عقب عقب میره و داد میزنه : ج...جلو...نیاااااا
چونگی تبدیل میشه و با لباس تبدیل میشه و اروم میگه : هیونگ خودمم نترس...
کوک خواست سرش رو برگردونه و ببینه چی هیونگش رو ترسونده ولی جیمین سرش میچرخونه و اونو به سینش میچسبونه : کوک نگاه نکن
کوک باشه ای میگه و سعی میکنه با وجود دردش کمی تو بغل امن هیونگش بخوابه...
چونگی اروم میگه : هیونگ تبدیل میشم ولی ازم نترس با کوکو سوارم شو تا بریم خونه....
و با صدای ترسناکش گفت : گشنمم هس!!
جیمین با تمام ترسش باشه ای میگه و بعد از تبدیل چونگی سوارش میشه و به چهره کیوت و خواب داداش کوچولوش نگاه میکنه و با بغض پیشونیش رو میبوسه و اروم میگه : ب...ببخشید کوک...ن...نب...
بغضش میترکه و اروم تو گردن کوک شروع میکنه گریه کردن...
بعد از چند دقیقه چونگی وایمیسته و میگه : خخخخ...خوووهههه( هیونگ ام... رسیدیم کوکو رو حتما ببرید پیش دکتر )
جیمین : باشه ممنونم چونگی
از رو چونگی پیاده میشه و چونگی به سرعت از اونجا دور میشه
جیمین یه تقه به در زد و در محکم باز شد و پدرش با چشمای قرمز تو چار چوب در وایساده بود
کوک با ترس بیدار میشه و وقتی باباش رو در اون حالت میبینه و گریش میگیره و تو بغل جیمین تبدیل میشه
جیمین کوک خرگوش رو بیشتر بغل میکنه و سرش رو میپوشونه...مینجو داد میزنه : نگو که!
جیمین : اره...اره...ولی تقصیر کوک نیست...اون هنوز بچس...و اینکه بهونه ای هم نداری که شبه...اون صبح بیرون بود و از شانسش گرگا اومدن...حالا لطفا راه رو باز کن بابا!
YOU ARE READING
𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤️
Fantasy_ خرگوش کوچولوی من ❤ _ یونگی : با یه بچه سکس میکنی ها؟ جیمین : بله!؟؟ یونگی : چرا تو و ته لخت تو بغل هم بودید؟ ---------------------------- وضعیت : پایان فصل اول کاپل : یونمین - نامجین - ویکوک / کوکوی ✢ پارت ها زیاد بلند نیستن پس نگران تعداد نب...