𝙿 15

416 45 5
                                    

جیمین : چ...چو...چونگی!

با دیدن اون گرگی که تیکه پاره شده و خون زیادی از دست داد و یکی از دستاش رو گذاشته رو شکمش تا جلوی خون ریزی رو بگیره

چونگی درحالت ببرش درحالی که خون از رو چونش و دهنش میچکد اروم داشت نزدیک جیمین و کوک میشد

چونگی درحالت ببرش درحالی که خون از رو چونش و دهنش میچکد اروم داشت نزدیک جیمین و کوک میشد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


{ میدونم میدونم ریدم تو عکس بیچاره....فکنید خونه اوکی؟.... }

جیمین محکم تر کوک رو بغل میکنه و عقب عقب میره و داد میزنه : ج...جلو...نیاااااا

چونگی تبدیل میشه و با لباس تبدیل میشه و اروم میگه : هیونگ خودمم نترس...

کوک خواست سرش رو برگردونه و ببینه چی هیونگش رو ترسونده ولی جیمین سرش میچرخونه و اونو به سینش میچسبونه : کوک نگاه نکن

کوک باشه ای میگه و سعی میکنه با وجود دردش کمی تو بغل امن هیونگش بخوابه...

چونگی اروم میگه : هیونگ تبدیل میشم ولی ازم نترس با کوکو سوارم شو تا بریم خونه....

و با صدای ترسناکش گفت : گشنمم هس!!

جیمین با تمام ترسش باشه ای میگه و بعد از تبدیل چونگی سوارش میشه و به چهره کیوت و خواب داداش کوچولوش نگاه میکنه و با بغض پیشونیش رو میبوسه و اروم میگه : ب...ببخشید کوک...ن...نب...

بغضش میترکه و اروم تو گردن کوک شروع میکنه گریه کردن...

بعد از چند دقیقه چونگی وایمیسته و میگه : خخخخ...خوووهههه( هیونگ ام... رسیدیم کوکو رو حتما ببرید پیش دکتر ) 

جیمین : باشه ممنونم چونگی

از رو چونگی پیاده میشه و چونگی به سرعت از اونجا دور میشه

جیمین یه تقه به در زد و در محکم باز شد و پدرش با چشمای قرمز تو چار چوب در وایساده بود

کوک با ترس بیدار میشه و وقتی باباش رو در اون حالت میبینه و گریش میگیره و تو بغل جیمین تبدیل میشه

جیمین کوک خرگوش رو بیشتر بغل میکنه و سرش رو میپوشونه...مینجو داد میزنه : نگو که!

جیمین : اره...اره...ولی تقصیر کوک نیست...اون هنوز بچس...و اینکه بهونه ای هم نداری که شبه...اون صبح بیرون بود و از شانسش گرگا اومدن...حالا لطفا راه رو باز کن بابا!

𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤️Where stories live. Discover now