𝙿 13

381 42 11
                                    

شب

در خانه کوک *

جین : نامی!

نامجون تو خواب و بیداری هومی میکنه و جین با حالت معترضانه گفت : من دلم یونجه میخوادددد

نامجون : فردا برات میارم عزیزم
و دوباره خوابش میبره

این دفعه جیمین با داد گفت : جونگکوکککککککککک

نامجون با ترس از جین جدا میشه و با باسن میوفته رو زمین....

نامجون : اخخخ...

جین بدو از اتاق میاد بیرون و با جیمینی که دقیقا هم رنگ موهاش قرمز شده رو به رو میشه : جیمینی چیشده؟ نفس عمیق بکش اروم

جیمین یه نفس عمیق میکشه : کوک خونه نیست رفتم خونه خاله سونگ ولی اون گفت که صبح بعد از اوردن ته اومده خونه...نمیدونم کدوم گوریه نگرانشم

مینجو وارد خونه میشه و با تعجب میگه : چیشده؟

نامجون : نمیدونم این کوتوله قرمز همش داد میزنه اه

جین : نامجون! بابا کوک نیست...نه خونه خاله سونگ نه اینجا....نگرانشیم....

مینجو با ترس : ن...میو... نیومده خونه؟؟؟!!!!

جین : نه نیومده

مینجو با داد : لعنتیییییییییییییییی

و بدو میره بیرون خونه و جین و جیمین با تعجب میخواستن برن دنبالش که نامجون گفت : نه...جیمین...بیا جینو ببریم خونه عموش تو هم برو پیشش...حس خوبی ندارم...

جیمین باشه ای میگه و بعد اماده شدن با جین  به سمت خونه عموی جین حرکت میکنن

نامجون خودشو میرسونه به پدرش و با چهره ناراحت پدرش رو به رو میشه : بابا؟

مینجو : گ...گرگا....گرگا بردنش....

و محکم دستش رو میکوبه به درخت و با عصبانیت ادامه میده : زنده شون نمیزارم...نمیزارمممممممم بچم رو می دوزدید هااااا

نامجون بدو خودشو به پدرش میرسونه و میگه : بابا جونم اروم پیداش میکنیم نگران نباش

کوک : هق...ولم کن...هق...بسه...هق...اههههه

گرگ همچنان وحشیانه داشت تو سوراخ کوک میکوبید و جیغ کوک و التماس هاش براش اهمیتی نداشت

ضربه اخر رو محکم زد و جیغ کوک رو دراورد...با ناله عمیقی کام شد...و از سوراخ پسر بیرون کشید...

کام با خون قاطی شده بود و از سوراخ کوک میریخت پایین..

گرگ بدون حرفی لباساش رو میپوشه و از اتاق میره بیرون...

کوک همچنان داش گریه میکرد و بدون توجه تو خودش جم شد...بخاطر درد زیاد کمر و پایین تنش جیغ ارومی میکشه

𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤️Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin