𝙿 16

433 45 6
                                    

جیکوک : تهیونگ؟؟؟....

ته : جان!؟

جیمین : ممنون ته ته عزیزم مرسییییی

و بلند میشه و ته رو بغل میکنه...

بعد از رفتن جیمین ته اومد کنار کوک نشست و گفت : خوبی؟..

کوک سرش رو برای بار هزارم میندازه پایین و اروم سر تکون میده...

ته : کوک؟...

کوک : بله...

ته : خوبی کوکی؟...رفتارت عجیب شده!... 

کوک : خوبم...

ته دوباره خواست سوال پیچش کنه که جیمین با سنی پر وارد اتاق میشه و فاز بچه هامون رو میپرونه

جیمین با یاد دکتر یه خاک تو سرم به خودش میگه و رو به ته میگه : ته ته میتونی تو بش غذا بدی من باید برم دنبال دکتر

ته : اره اره
و سینی رو از جیم میگیره و جیم هم با سرعت نور میره دنبال دکتر

ته : بگو ااااااا

کوک : ته بچه نیستم خود.......

ته ایندفعه بلند تر میگه : بگو اااااااااا !!! 

کوک که دیدن هیچ راه فراری نداره دهنش رو باز و تهیونگ با ذوق لقمه رو میکنه تو دهن کوک

ته با جیغ : کیوتتتتتتتتتتتت عررررررررررر

کوک هم بعد قورت دادن لقمه خنده خرگوشی میکنه

ته هم لبخند مستطیلی ش رو تحویل اون خنده کیوت خرگوشی میکنه

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.


ته هم لبخند مستطیلی ش رو تحویل اون خنده کیوت خرگوشی میکنه

ته هم لبخند مستطیلی ش رو تحویل اون خنده کیوت خرگوشی میکنه

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.


هر دو در فاز خنده هاشون بودن که صدای در اومد...

ته با فکر اینکه جیمین هیونگشه ترسید چون هنوز سینی پر بود...

ته : کوک کوک بگو ااااااااا

کوک : ااااااااا

و ته لقمه دوم و سوم رو زود زود میزاره تو دهن کوک....بعد سریع شیرموز رو هم اضافه میکنه...

کوک هم با ارامش تموم میخورد و بعد از دو دقیقه کل سینی تموم شد.

جیمین با یه دکتر پیر وارد اتاق میشه..ته هم از صندلی کنار کوک بلند میشه و دکتر بجاش میشینه...

دکتر : سلام جونگکوک

کوک : س...سلام...

دکتر : درد داری؟....

کوک : ی...یکم...

دکتر رو به جیمین : پماد ی چیزی زدید؟...

جیمین : اره دیشب براش زدم و بعد صبحش حمومش دادم...

دکتر : خونریزی داشت؟

جیمین : اره وقتی پیداش کردم خونریزی داشت...وقتی بش پماد زدم بهتر شد...

دکتر : یه پماد خوب بهتون میدم و اینکه تا یک ماه نباید رابطه داشته باشه تا زخمش خوب بشه

جیمین : چشم ممنون

جیمین پماد رو از دکتر میگیره طبق گفته هاش هر شب موقع خواب باید بزنه

بعد از رفتن دکتر نامجون میاد خونه...

نامجون : سلام ته...کوک کجاس؟...

تهیونگ رو صندلی توی اشپزخونه نشسته بود و با صدای گرفته گفت : تو اتاقه شه...

نامجون سری تکون میده و میره تو اتاق کوک....

جیمین میاد تو اشپز خونه و پیش ته میشینه...

جیمین : ته ته خوبی؟...

ته : نه...یعنی ا...اره...

جیمین : اوکی شما راس میگی...بریم خونتون؟...دلم برا خواهرات تنگ شده...( البته برای یونگی تنگ شده نه خواهرای ته 😂 )

ته که دروغ جیمین رو فهمیده بود باشه ای گفت و با جیمین به سمت دهکده گربه ها رفتن...

وارد خونه میشن و در میزنن...در باز شد و یونگی با صورت زخمی که معلومه با یه گربه چیزی دعوا کرده...

تهمین : چیشده !!!

یونگی : هیچ...

و از کنار در میره کنار تا اون دوتا وارد خونه بش

یونگی می‌ره داخل اتاقش و درو میبنده

جیمین و ته با هم بحث میکنن بعد جیمین  تصمیم میگیره که بره داخل اتاق وارد اتاق میشه و یونگی و میبینه که رو تخت خوابیده میره کنارش میشینه : یونگ؟...

یونگی : ها؟

جیمین : ها و مرض چته؟

یونگی : هیچ فقط با زنم دعوام شد همین...

جیمین با صدای لرزیده : ه...ها؟






















میدونم میدونم میدونم
خیلی خیلی کرم دارم...🤓🤓

شرمنده 🤕😂

ووت ووووووووووووتتتتتت ❤⭐

𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤️Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin