جیکوک : تهیونگ؟؟؟....
ته : جان!؟
جیمین : ممنون ته ته عزیزم مرسییییی
و بلند میشه و ته رو بغل میکنه...
بعد از رفتن جیمین ته اومد کنار کوک نشست و گفت : خوبی؟..
کوک سرش رو برای بار هزارم میندازه پایین و اروم سر تکون میده...
ته : کوک؟...
کوک : بله...
ته : خوبی کوکی؟...رفتارت عجیب شده!...
کوک : خوبم...
ته دوباره خواست سوال پیچش کنه که جیمین با سنی پر وارد اتاق میشه و فاز بچه هامون رو میپرونه
جیمین با یاد دکتر یه خاک تو سرم به خودش میگه و رو به ته میگه : ته ته میتونی تو بش غذا بدی من باید برم دنبال دکتر
ته : اره اره
و سینی رو از جیم میگیره و جیم هم با سرعت نور میره دنبال دکترته : بگو ااااااا
کوک : ته بچه نیستم خود.......
ته ایندفعه بلند تر میگه : بگو اااااااااا !!!
کوک که دیدن هیچ راه فراری نداره دهنش رو باز و تهیونگ با ذوق لقمه رو میکنه تو دهن کوک
ته با جیغ : کیوتتتتتتتتتتتت عررررررررررر
کوک هم بعد قورت دادن لقمه خنده خرگوشی میکنه
ته هم لبخند مستطیلی ش رو تحویل اون خنده کیوت خرگوشی میکنه
هر دو در فاز خنده هاشون بودن که صدای در اومد...ته با فکر اینکه جیمین هیونگشه ترسید چون هنوز سینی پر بود...
ته : کوک کوک بگو ااااااااا
کوک : ااااااااا
و ته لقمه دوم و سوم رو زود زود میزاره تو دهن کوک....بعد سریع شیرموز رو هم اضافه میکنه...
کوک هم با ارامش تموم میخورد و بعد از دو دقیقه کل سینی تموم شد.
جیمین با یه دکتر پیر وارد اتاق میشه..ته هم از صندلی کنار کوک بلند میشه و دکتر بجاش میشینه...
دکتر : سلام جونگکوک
کوک : س...سلام...
دکتر : درد داری؟....
کوک : ی...یکم...
دکتر رو به جیمین : پماد ی چیزی زدید؟...
جیمین : اره دیشب براش زدم و بعد صبحش حمومش دادم...
دکتر : خونریزی داشت؟
جیمین : اره وقتی پیداش کردم خونریزی داشت...وقتی بش پماد زدم بهتر شد...
دکتر : یه پماد خوب بهتون میدم و اینکه تا یک ماه نباید رابطه داشته باشه تا زخمش خوب بشه
جیمین : چشم ممنون
جیمین پماد رو از دکتر میگیره طبق گفته هاش هر شب موقع خواب باید بزنه
بعد از رفتن دکتر نامجون میاد خونه...
نامجون : سلام ته...کوک کجاس؟...
تهیونگ رو صندلی توی اشپزخونه نشسته بود و با صدای گرفته گفت : تو اتاقه شه...
نامجون سری تکون میده و میره تو اتاق کوک....
جیمین میاد تو اشپز خونه و پیش ته میشینه...
جیمین : ته ته خوبی؟...
ته : نه...یعنی ا...اره...
جیمین : اوکی شما راس میگی...بریم خونتون؟...دلم برا خواهرات تنگ شده...( البته برای یونگی تنگ شده نه خواهرای ته 😂 )
ته که دروغ جیمین رو فهمیده بود باشه ای گفت و با جیمین به سمت دهکده گربه ها رفتن...
وارد خونه میشن و در میزنن...در باز شد و یونگی با صورت زخمی که معلومه با یه گربه چیزی دعوا کرده...
تهمین : چیشده !!!
یونگی : هیچ...
و از کنار در میره کنار تا اون دوتا وارد خونه بش
یونگی میره داخل اتاقش و درو میبنده
جیمین و ته با هم بحث میکنن بعد جیمین تصمیم میگیره که بره داخل اتاق وارد اتاق میشه و یونگی و میبینه که رو تخت خوابیده میره کنارش میشینه : یونگ؟...
یونگی : ها؟
جیمین : ها و مرض چته؟
یونگی : هیچ فقط با زنم دعوام شد همین...
جیمین با صدای لرزیده : ه...ها؟
میدونم میدونم میدونم
خیلی خیلی کرم دارم...🤓🤓شرمنده 🤕😂
ووت ⭐ووووووووووووتتتتتت ❤⭐
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪 ❤️
Fantastik_ خرگوش کوچولوی من ❤ _ یونگی : با یه بچه سکس میکنی ها؟ جیمین : بله!؟؟ یونگی : چرا تو و ته لخت تو بغل هم بودید؟ ---------------------------- وضعیت : پایان فصل اول کاپل : یونمین - نامجین - ویکوک / کوکوی ✢ پارت ها زیاد بلند نیستن پس نگران تعداد نب...