part 6

132 15 0
                                    

خدایی کجا چنین نویسنده ای دیدید ؟:)))انقدر زود آپ میکنم باید قدرمو بدونید 😑😂ووت که چه ارض کنم کامنتم خودم میدم ولی با این حال زود آپ میکنم:/یک اسپویل ویژه پارتای بعدی هیجانی میشن از اونایی که بعد دلتون میخواهم منو ببوسید و هم منو جر بدید 😁
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب بود برای همین ری وو سعی کرد دخترش رو بخوابونه هر چند خودش روزدتر خوابید .جیهون اروم لای درو اتاق ری وو و جیون رو باز کرد و بعد اروم جیون رو صدا زد ؛دخترک با شیطونی تمام به سمت پدرش دوید و بعد هردو  به اتاق جیهون رفتن:
_جیونا اپا میخواد با اوما ازدواج کنه اما اول باید ازش خواستگاری کنه ،بهم کمک میکنی ؟
جیهون همراه لبخند دندون نماش چشمک ریزی به دخترش زد .
«اپا یونی باید چیکار کنه ؟»
_جیونا فردا باید هر دومون صبح زود بیدار بشیم و یک نامه زیبا واسه مامان بنویسیم که داریم میریم بیرون تا نگران نباشه بعدش هردومون باهم میریم برای اوما یک حلقه زیبا میخریم باشه ؟
دخترک با شورو شوق تایید کرد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_هعی جیونا بدو بیا داره دیرمون میشه
«باشه اپا یچوچولو دیگه منتظل من وایستا الان میام دیده »
جیون کوچولو برای اولین بار لباس های نو و شیک گرونی پوشیده بود و موهاش رو داد به پدرش تا براش ببنده و هردو خیلی شک به سمت جواهر فروشی بزرگ حرکت کردن .
_جیوناا به نظرت این چطوره ؟
«نه من میدونم اوما اژین مدلا هوشش نمیاد »
_خیلی خب پس به نظرت مادرت از کدوما خوشش میاد ؟
جیون انگشت کوچولوس سفیدشو به سمت حلقه سفید رنگی برد که روش اون الماس کوچیک زیبایی برد که دورتا دور الماس براقش با کل های ریز صورتی تزعین شده بود .جیهون از اینهمه با سلیقگی دخترش به وجد اومده بود و تصمیم گرفت با انتخاب دخترش همون حلقه رو انتخاب کنه.

دختری که آپا صدام کرد ...Where stories live. Discover now