part 7

121 15 0
                                    

خب اول بگم شادیاتونو همینجا بکنید که من قراره ....نمیگم تا فردا صبر کنید 😂😂😂💔
خب اگه کنجکاوی بدونید چه اتفاقاتی قراره بیفته کمی انرژی بدید به هیجا بر نمیخوره ::::)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پدر دست دخترکش رو گرفت و به سمت مکانی حرکت کردد که قرار بود مراسم جشن شروع زندگی مشترکشون رو جشن بگیره
جیهون و جیون وارد عمارت و کاخ بزرگی شدند که دیوار های بلندش به یک لوستر غول پیر الماسین ختم میشد،اینه کاری شده بود و اون جلو سکوی بلندی مانند استیج برای خواندن خطبه ی عقد و محل ورود عروس و داماد بود .
_جیونا از اینجا خوشت اومد ؟به نظرت اینجا مادرت خوشحال میشه ؟
«اوه اپا اینجا خیلی گشنگه و عالیه شبیه قصر پرنسس های برنامه کودکاست »
با حرف جیون ،جیهون لبخند بزرگی روی صورتش شکل گرفت ..
دو روز بعد :
هوا مهتابی و زیبا بود نیسم خنکی مابین ساختمون های سئول میچرخید امروز روز موعود بود و جیهون قزار بود از دختر رویاهاش و مادر بچش تقاضای شروع زندگی مشترکشون رو بکنه ؛برای همین توی دشت جلوی مدرسه ای که سال ها پیش بهم اعتراف کردن قرار بود این تقاضارو ازش بکنه .جیهون تمام دشت رو با شمع پر کرده بود و پیانویی که اون وسط خودنمایی میکرد و قرار بود جیهون بار دیگه برای دوست ذختر زیباش پیانو بنوازه و بعد حلقه رو داخل انگشت های ظریف دختر کنه.

جیهون پشت پیانو نشست و شروع کرد به نواختن که همون موقع ری وو همراه دخترش جیون از راهی که با شمع عا درست شده بودن عبور کرد و به جیهون رسید .
ری وو که از شدت شوک شادی و ذوق اشکاش در اومده بود اروم و باوقار نزدیک پسر رو به روش که کت شلوار شیکی به تن کرده بود به طرز فوق العادی جذاب به نظر میرسید هرچند واقعا همینطور بود جیهون مردی بسیار خوشتیپ بود که دل تمام دخترارو تنها با یک نگاه ریز اب میکرد ..
+جیهونا..
جیهون ارو اروم از پشت پیانو بلند شد و به سمت ری وو رفت و جلوش به زانو نشست و حلقه الماسین زیبای رو جلو ی ری وو به نمایش گزاشت:
_کیم ری وو.. حاظری با من پارک جیهون همون مردی که به خاطرش سختی های زیادی کشیدی زندگی مشترکی رو کنار دخترمون شروع کنی ؟
ری وو اروم اشکاش رو پاک کرد اون میدونست اون مرد قراره خوشبختش کنه (اره جون عمم🗿 ).
+البته
و بعد هر سه نفر همدیگه رو به اغوش کشیدن ...

دختری که آپا صدام کرد ...Where stories live. Discover now