part 9

88 9 0
                                    

حیحی عجب مریضی بیخودی بود نیومده رفت 🗿
خب بزارید اول جوک بگم بعد فیکو آغاز نماییم : یه مرده میخوره به نرده می بینه پیر مرده ...
بخندید جوک قشنگیه من فقط همینو بلدم حقیقتا 🗿🤝⚘
بگذریم بریم سر فیکمون ببخشید خیلی زر میزنم  😂
________________________________
آروم بدن کم جون همسرش رو که لباس عروس سفیدش رو کاملا به رنگ قرمز در اومده بود روی برانکارد قرار دادن و سریع به داخل امبولانس بردن ..
جیهون دختر ترسیده گریونش رو به هان سپرد و اروم گونه دخترش رو بوسید و زیر گوشهای کوچیکش زمزمه کرد :نجاتش میدم !
و بعد به داخل آمبولانس پرید ..
کنار همسرش زانو زد و التماسش  میکرد تا چشم های عسلی خوش رنگش رو دوباره باز کنه .
اروم دستای ری وو رو تو دستش گرفت و سعی کرد به اون دستای یخ گرما ببخشه .اشکاش روی دست های سرد دختر میریخت و خون های روی دستش رو کم کم و آهسته میشست .
《هرچه سریع تر بیمار رو به اتاق عمل ببرید اضطراریه 》
با این حرف پرستار جیهون احساس تنش و ترس زیادی بهش وارد شده بود اما سعی کرد خودش رو اروم کنه که شماره هان روی صفحه موبایلش نمایان شد و یادش اومد که دخترش پیش اون سپرده بنا بر این فوری تلفنش رو جواب داد .
-هان
+سلام قربان
-حال جیون چطوره هنوزم گریه میکنه ؟
+بله مدام گریه میکنه و جیغ میکشه بهانه شما و مادرشون رو میکنن
-گوشی بهش بده
+چشم قربان
_جیونا اپا صحبت میکنه
《اپا یونی اعصبانیه نگلانه میتلشه 》
دخترک موقع جگفتن جمله لکنت داشت و این به خاطر اشکای پشت سر همش بود ..
جیهون لبخندی شرسار از غم رو لب هاش شکل گرفت اون دختر کوچولو الان به اغوش اون و مادرش نیاز داشتن اما این تنها خواسته ای بود که جیهون فعلا نمیتونست برای دخترش براوردش کنه
و این داشت دیوونش میکرد چون اون قول داده بود غیر ممکن هارو برای خانوادش ممکن کنه پس تصمیم گرفت به قولش عمل کنه .
ساعت اول گذشت اما هنوزم ری وو داخل اتاق عمل بود ساعت دوم سوم و چهارم هم همینطور گذشت ساعت تقریبا ۳ نصفه شب شده بود اما استرس به دل جیهون امان نمیداد و نمیزاشت بخوابه ..
بلاخه بعد ۵ ساعت صبر و انتظار در اتاق عمل باز شد .جیهون به سمت همسرش و دکتر دوید .
+تبریک میگم عملشون موفقیت امیز بود خوشبختانه با اینکه اسیب خیلی جدی دیده بودن تحمل کردم حتما دلیل بزرگی برای جنگیدن داشتن
با این حرف جراح لبخند بزرگی روی صورت جیهون شکل گرفت .

جیهون به همسر بیهوشش روی تخت بیمارستان خیره شده بود،با اینکه کاملا بدون ارایش بود اما هنوز هم وقار و زیباییش رو حفظ کرده بود. بیخود نبود جیهون دیوانه وار عاشق اون چهره بی نقص بود .

دختری که آپا صدام کرد ...Where stories live. Discover now