part 10

97 5 0
                                    

چشماش رو بازور باز کرد اما اطرافش رو تار میدید متوجه شد که لباس عروسش تنش نیست و تو مراسم عروسیش هم نیست کم کم دیدش به اطرافش باز تر شد و فهمید که اونجا بیمارستانه جیهون کنارش روی صندلی به خواب رفته اروم با انگشت های بی جونش کت جیهون رو کشید تا اون رو متوجه خودش کنه و اروم زیر لبش اسمش رو صدا زد .
_جی...جیهون..جیهونا
جیهون با صدای کم جون همسرش از خواب مرید و شتاب زده رو بروش ایستاد و از شوق لبخندی به لب زد و دست سرد همسرش رو تو دستای گرم خودش فشرد و به اون ها هم گرما بخشید .. گرمای عشق !
+ری وویا بلاخره...بلاخره چشمات رو باز کردی.. ممنونم که تنهامون نزاشتی اگه میرفتی دیگه نمیتونستم زندگی کنم تو هرجا بری منم همراهت میام پس مراقب باش .
با این حرف ها  دونه اشک های شوق از چشم های جیهون به روی گونه هاش لغزید و لبخند دلگرم کننده ای روی لب های همسرش ری وو نشست.

_جیهون ... جیون کجاست دخترمون حالش خوبه ؟
+اروم باش ری وویا اون حالش خوبه فقط نگران توعه و وقتی ببینه حالت خوبه بهترم میشه .
_لطفا ... لطفا بیارش اینجا خواهش میکنم من باید ببینمش .
+تو استراحت کن من میرم بیارمش باشه ؟
ری وو اروم سرش رو به نشونه تایید تکون داد.

حدود یک ربع از رفتن جیهون گذشته بود و ری وو مشتاقانه منتظر دیدن چهره دخترش بود پس سعی کرد تا رسیدن دخترش ،چهره کوچیکش رو تصور کنه که داره میخنده . در باز شد و ری وو بلند شد تا دخترش رو ببینه اما...

اما کسی که اونجا بود نتنها دخترش نبود بلکه یک نفر هم نبود ..چند مرد سیاه پوش با کلاه ها و ماسک های مشکل دورش رو احاطه کردن .
اخرین چیزی که دید مردی بود که دستمال بیهوش کننده رو جلوی بی نیش گرفت و بعد...
و بعدش ؟ بعدش چیشد ؟
______________________
گایز اینم پارت جدید امیدوارم راضی باشید پارتای بعد خفن ترو خفن تر میشن منتظر بمونید عاشقتونم لطفا کامنت بزارید ووت بدید تا پارت بعد رو اپ کنم😉🙈🙉

دختری که آپا صدام کرد ...Where stories live. Discover now