یه توضیح کوتاه راجب پارت اخر بدم ازونجایی که مبهم بود
خب قشنگام من دوست داشتم پایانش رو مبهم باقی بزارم تا خواننده خودش تصمیم بگیره که چجوری به حساب تمومش کنه و یجورایی دلیل مرگش و اینا با خودشه و این باعث میشه ذهن درگیر بشه و اره..
ولی بخام دلیلش رو بهتون بگم.. راستش من میخاستم پارتو جوری تموم کنم که معلوم بشه پدر ته/کوک اونو کشته به دلیل همجنسگرا بودنش و اینا.. ولی متاسفانه فشار درسا جوری روم بود که من اصلا نتونستم فکر کنم روی ادامه دادنش و بیشتر کردن تعداد پارتا و خیلی خیلی بابتش عذر میخام باشه؟")
تصمیم گرفتم یه فیک جدید بنویسم که توش واقعا از صبر حوصله و احساسات استفاده بشه و یه فیک بی نقص باشه چون ب نظر خودم قبلی یکمی خشک بود
و اره.. حمایت میکنید دیگه مگه نه؟)) تروخدا
امیدوارم زودتر وقت کنم تا بتونم شروعش کنم و یه وانشات فوق العاده بدم دستتون سوو منتظرش باشید قشنگای اندرووو✨
ممنون که خوندید
لاوتون🤍
YOU ARE READING
My diary " Vkook | Completed
Romansaخلاصه: نفس عمیقی میکشمو دفترچه خاطراتم رو باز میکنم. ب صفحاتش نگاهی میکنمو لبخند تلخی میزنم. چقدر زود صفحاتش با زندگی روزمره و تلخ من پر شده بود. "تلخی از شیرینی متنفر نیست، مثل ترکیب قهوه و شکر. تو... ترکیبی از موادای تلخ و شیرینی و همین موجب شده خ...
