~You Had Me Worried

53 13 114
                                    



لبه کلاهِ مخصوصِ رنگی که روی سرش کشیده شده بود رو کمی بالا داد تا موهاش رو چک کنه. چیزی مشخص نبود.

_ چرا تو انقدر عجولی جونگکوک؟ سرِ جات آروم بگیر تا رنگ بگیره خب.

نگاهی به اینز انداخت که توی وضعیت مشابه خودش، روی صندلی کناری نشسته بود. جونگکوک بخاطر نقشش باید رنگ موهاش رو تغییر میداد و اینز تصمیم گرفته بود برای تنوع موهای خودش رو هم رنگ کنه.

_اگه بد شه چی؟ کمتر از ۱۰ روز تا اجرا مونده...

اینز چشماش رو توی حدقه چرخوند:

_ بد نمیشه کوک. اگر هم شد یه کاریش میکنیم

پسر سری تکون داد و دوباره توی صندلیش فرو رفت. فضای اون آرایشگاه بزرگ تقریبا شلوغ بود و کمی اذیتش میکرد. سعی کرد فقط چشمهاش رو ببنده تا زمان بگذره.

تقریبا سه هفته از زمانی که از توپلو برگشته بود میگذشت و تمام روز هاش رو مشغول تمرین با تیم بود و با توجه به توصیه لی‌لی شب ها تحلیل های مختلف درباره نمایشنامه رو میخوند و بهشون فکر میکرد.

و واقعا هم تاثیر این درک عمیق از شخصیت ها رو به چشم دیده بود، کیفیت بازیش خیلی بالا تر رفته بود.

_ خب وقتشه موهاتون رو آبکشی کنید!

با صدای یکی از پرسنل آرایشگاه به خودش اومد و با راهنمایی اون دختر روی صندلی دیگه ای که جلوی سینک بود نشست. سرش رو روبه عقب تکیه داد و گذاشت دست های آرایشگر به کمک آب گرم موهاش رو پاک کنه.

دقیقه ای بعد دوباره باید جاش رو عوض میکرد تا موهای شسته شده‌اش سشوار کشیده بشه. این مرحله رو دوست داشت، از این که یک نفر با موهاش وَر بره، خیلی خوشش می اومد.

چشماش رو بست و خط افکارش رو دنبال کرد. تو این مدتی که گذشته بود دوبار سعی کرده بود با تهیونگ ارتباط بگیره اما هر بار اون گفته بود که سرش شلوغه و جونگکوک میدونست یه جای کار میلنگه، اما نمیتونست با قاطعیت بگه که قضیه چیه... به هرحال اون دوست داشت که برای اجراش تهیونگ رو دعوت کنه اما با این وضعیت، خیلی هم منطقی به نظر نمی اومد.

_تمومه!

چشماش رو باز کرد و موهای رنگ شده و مرتبش رو توی آینه نگاه کرد.

_ممنون‌


و این صدای شیطون اینز بود که به خنده انداختش:

_ اوه.. چه خوردنی شدی جئون!




******




در حالی که لنگ میزد برای بار هزارم اون مسیر رو طی کرد و خودش رو به سطل زباله های بزرگ گوشه صحنه رسوند.

Invisible String (VKOOK/KOOKV)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant