✓ SEX Therapy [HopeMin+BTS]🔞

Chapter 4 (5/5)

شک نداشت که دو مردِ روی تخت با گرسنگی به باسنش خیره شدن، پس نیشخند زیبایی زد و بدون اینکه تغییری توی سرعت قدم‌های اغواگرانه‌اش ایجاد کنه، با اعتماد به نفس پرسید:

_از منظره لذت‌ می‌برید آقایون؟

_حرف نداره.

_موندم تو عظمت خدا!

یونگی و هوسوک به‌ترتیب نظر دادن و باعث شدن پسر کوچک‌تر با صدای بلندی به وقاحتشون بخنده‌.

دستی به پرده‌ی قرمز رنگ کشید و لبخندی به لطافت پارچه‌اش زد. گوشه‌اش رو گرفت و با قدرت کنار کشید ‌که باعث شد حجم‌ زیادی از نور نارنجی رنگ خورشیدِ درحال غروب، وارد اتاق بشه.

چشم‌هاش رو به سرعت بست و سرش رو کمی پایین گرفت، اما سعی کرد کم‌کم بازشون کنه و تنها بعد از چند ثانیه‌، با عشق به شهرِ روشن و زیبای زیر پاهاش خیره شد.

_پوستت زیر نور خورشید می‌درخشه... راستشو بگو، یه اثر هنری هستی یا یه ومپایر؟!

هوسوک که از پشت سر بهش نزدیک شده بود، به نرمی پوست لطیف بدنش رو نوازش کرد و کنار گوشش طوری زمزمه کرد که موهای تنش سیخ بشن.

_یه اثر هنری که حریصانه تمام عشقت رو برای خودش می‌خواد، پس مثل یه ومپایر اون رو از وجودت بیرون می‌کشه تا توی وجود خودش ازش نگه‌داری کنه.

با گره خوردن نگاهشون، با لبخند محوی که لبانشون رو نقاشی کرده بود، فاصله‌ی ناچیز بین صورت‌هاشون رو به صفر رسوندن و بوسه‌ی عمیقی رو آغاز کردن.

جیمین بدون قطع اتصال لب‌هاشون، به پنجره‌ قدی بزرگ کنارشون تکیه زد و مرد رو توی بغلش فشرد.

یونگی که از تنها شدنش بی‌نهایت راضی بود، بی اهمیت به دو مرد کنار پنجره خم شد و پاکت سیگارش رو به همراه فندک از جیب شلوارش که پایین تخت افتاده بود خارج کرد.

نخی رو بین لب‌هاش گذاشت و با آتش زدن انتهای اون، کام عمیقی گرفت. با پیچیدن دود داغ داخل ریه‌هاش، چشم‌هاش رو با آرامش بست و دوباره دراز کشید تا از سیگارش لذت ببره.

_هوسوکا...

_جانم...

با اتمام بوسه، روی لب‌های همدیگه زمزمه‌وار شروع به صحبت کردن.

_خیلی کار خوبی کردی که یه اتاق از طبقات بالا رو گرفتی... ویوش خیلی خوشگله.

_نه به خوشگلی تو.

لبخندی به مردش زد و گردنش رو نوازش کرد:

_میدونی الان... دلم چی می‌خواد؟

هوسوک فاصله‌ای گرفت و با خم کردن سرش، بوسه‌ی سبکی رو سمت چپ سینه‌اش، درست روی قلبش گذاشت:

_چی می‌خواد؟

پسر مکثی کرد و با بالا گرفتن سرش، جواب داد: