Chapter 6 (5/7)

1.2K 119 4
                                    

هر چهار تا شیشه کاملاً پایین بودن و سرعت بالای خودرو باعث می‌شد هوای خنک نیمه شب داخل اتاقک بپیچه و موهای سرنشینان رو به بازی بگیره.

جیمین کفش‌های پاشنه‌دارش رو از پاهاش خارج کرده بود و با تکیه زدن به دوست‌پسرش، از سردی بادی که به صورتش می‌خورد لذت می‌برد.

_حالا می‌فهمم چرا وقتی فهمیدین من دوست‌پسر هوسوکم اون‌قدر پشماتون ریخته بود.

خندید و ادامه داد:

_فکر کردین نقشه‌هاتون به فاک رفته... آیگو...

تهیونگ با صدایی که خبر از نیشخند روی لب‌هاش می‌داد، جواب داد:

_ولی زدن مختون اونقدری که فکر می‌کردیم سخت نبود!

هوسوک که نگران بود باد سرد باعث مریض شدن جیمین بشه، مشغول نوازش قسمت معده‌اش بود و سعی می‌کرد گرم نگهش داره:

_مردای جذاب نیازی به مخ زدن ندارن... فقط کافیه پیشنهاد بدن!

این‌بار جانگ‌کوک با کنجکاوی گفت:

_با این اوصاف احتمال می‌دم برعکس من و تهیونگ، دفعه اولتون نباشه که تختتون رو با کسی شریک می‌شین...

جیمین ابرو بالا انداخت و چهره از خود راضی‌ای به خودش گرفت که مردش رو به خنده انداخت.

_نه، دفعه اول نیست...

با دیدن داروخانه‌ای که از کنارش گذشتن، به سرعت پرسید:

_توی خونه به اندازه کافی کاندوم دارید؟!

تهیونگ که از سرعت کم ماشین مقابلش کلافه بود، پاش رو روی پدال گاز فشرد و همزمان با سبقت گرفتن ازش جواب داد:

_داریم، ولی احتمالاً همه‌اشون خاردارن. اگه ساده می‌خواین باید یه جا وایسم بخریم.

جیمین که با تصور کارهایی که قرار بود تا چند دقیقه بعد انجام بدن بی‌طاقت می‌شد، لبش رو گزید و جواب داد:

_لازم نیست... با خاردار مشکلی نداریم.

کمی گذشته بود که سرعت خودرو پایین اومد و به دنبالش تهیونگ فرمان رو چرخوند تا وارد کوچه‌ای بشن.

جلوی دومین ساختمان توقف کرد و کمربندش رو باز کرد:

_پیاده بشید.

جیمین تکیه‌اش رو از هوسوک گرفت و کفش‌های براقش رو به پا کرد.

هر چهار مرد پیاده شدن و به سمت ورودی ساختمان شیک و بزرگ قدم برداشتن که نگهبان به سرعت درب رو باز کرد و تعظیم کوتاهی به تهیونگ کرد.

مرد "خسته نباشید" ای زمزمه کرد و سوئیچ رو داخل دست نگهبان گذاشت.

جانگ‌کوک که راه‌بلد بود، جلو تر از بقیه قدم برداشت و درب آسانسور رو باز کرد.

✓ SEX Therapy [HopeMin+BTS]🔞Donde viven las historias. Descúbrelo ahora