-چه جالب که اینقدر حساس شدی
جان پوزخند زد و با لحن سردی ادامه داد
-ببخشید سرورم … یادم نبود که شما اون ادم قبلی نیستید پس از من هم انتظار نداشته باشید
اخم ییبو غلیظ تر شد
-من ادم قبلی نیستم ولی تو باید باشی
-و چرا اون وقت این فکر رو میکنی ؟
-کافیه … بگو چی میخواستی
-گفتم که دسترسی به دوربین ها
-دسترسی به دوربین ها نیاز به دوتا کلید داره
جان اخم کرد متوجه منظور ییبو نمیشد
-دربارء چی حرف میزنی
ابیگل و ملکه تمام مدت به اون دو نگاه میکردند و چیزی نمیگفتند . ابیگل سعی کرد با احترام تمام سوالی که ذهنش رو مشغول کرده رو بپرسه
-ببخشید سرورم … اون یک کلید دست کیه
ییبو پوزخند زد و نگاهش رو به ابیگل داد
-فکر نمیکنم گفته باشم که یکی از کلید ها دست من نیست
ابیگل هول کرد ولی سعی میکرد جواب پادشاه رو بده
-آممم .. سرورم … جان .. جان درباره ی اون به من گفت
پادشاه نگاهی به جان انداخت
-جان گفته ؟… بسیار خب پس باید بدونه که اون یکی هم کجاست
جان به پادشاه نگاه کرد
-ولی من نمیدونم که اون کجاست
-بزار یه راهنمایی بهت بکنم شیائو جان … اون دوتا کلید مال یه زوج بودند … و از اونجایی که تو میدونی ماهیت کلید چیه باید حدس بزنی شکل اون ها چیه
جان کاملا گیج شده بود
-چی؟من نفهمیدم
-فقط راه دوری نرو
جان گیج تر شده بود
-چی؟کجا نرم ؟من که جایی نمیرم …من
ییبو وسط حرفش پرید
-کافیه دیگه … کلید خواستی منم بهت دادم حالا از اینجا برو بیرون
ابیگل:سرورم … من رو ببخشید اما اگه میشه اون قسمت کلید که دستتون هست رو به ما بدید
ییبو با چهره ی سرد تری به ابیگل نگاه کرد
-از گستاخی هات خوشم نمیاد خانم پارامانا
ابگیل سرش رو پایین تر انداخت
-سرورم لطفا من رو ببخشید … منظوری نداشتم
-من این طور فکر نمیکنم
ابیگل جواب نداد و سرش رو پایین تر انداخت .ییبو دوباره پوزخندی به ابیگل زد و روبه مشاورش گفت
YOU ARE READING
avarice
Romanceعشق زیباست اما تا وقتی که طمعی در کار نباشه . پشیمونی ؟دیره ... دیگه دیره زمانی که فرصت داشتی از اون استفاده نکردی ، الان پشیمونی هیچ فایده ای نداره . وقتی که دو دستی قلبش رو تقدیمت کرد اون رو انداختی دور و اهمیتی بهش ندادی الان دیگه قلبی برای داد...