part5

262 76 16
                                    

-جان تو رو با ملکه و عشقم اشنا میکنم 

جان نگاهی به ملکه انداخت و تعظیم کوتاهی کرد . 

-سلام بر ملکه 

ییبو اخم کرد . 

-چی میخوای ؟

-شما فرمودید که من باید مدرک پیدا کنم . پس به من اجازه ی دسترسی به مدارک و فایل ها را لطفا بدید

صحبت های جان کاملا رسمی بود . 

اخم ییبو پررنگ تر شد

-دسترسی به چه مدارکی رو میخوای ؟

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

-دسترسی به چه مدارکی رو میخوای ؟

-دسترسی به مدارک و فایل های ۶ سال پیش  و قبل و بعدش قربان 

در چشم های ییبو چیزی جزء غم دیده میشد . واقعاً چه احساسی داشت پشیمون بود آیا واقعاً چیزی جز طمع داشت.

- چرا به اونها نیاز داری؟

مگه شما نگفته دید که مگه شما نگفتی که بی گناهیم را ثابت کنم الان نیاز به مدارک شش سال گذشته دارم

کمی فکر کرد و گفت 

-باشه بهت اجازه د دسترسی به همه ی فایل ها را میدم ، ولی اگه فهمیدم ازش سو استفاده کردی مجازاتت میکنم

جان دوباره تعظیم کرد

-متشکرم پادشاه ، من از حضور شما مرخص میشم

و بدون منتظر شدن برای جواب از اونجا رفت 

ملکه:چطور میتونی بهش اعتماد کنی 

-به تو ربطی نداره 

-چه جالب فکرکردم الان گفتی که عشقتم 

ییبو چشم غره ای بهش کرد . 

-حواست باشه داری چی میگی 

جان:

داشت توی راهرو ها راه میرفت . حتی با راه رفتنش هم توجه خیلی ها را جلب میکرد و باعث میشد پچ پچ ها زیاد بشوند .جان بدون توجه به اونها توی راهرو ها محکم قدم برمیداشت . دیگه خبری از اون لبخند دلربا و زیبا نبود . الان فقط یک صورت زیبا و سرد دیده میشد . 

 

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
avarice Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang