عشق زیباست اما تا وقتی که طمعی در کار نباشه .
پشیمونی ؟دیره ... دیگه دیره
زمانی که فرصت داشتی از اون استفاده نکردی ، الان پشیمونی هیچ فایده ای نداره .
وقتی که دو دستی قلبش رو تقدیمت کرد اون رو انداختی دور و اهمیتی بهش ندادی الان دیگه قلبی برای داد...
-شما فرمودید که من باید مدرک پیدا کنم . پس به من اجازه ی دسترسی به مدارک و فایل ها را لطفا بدید
صحبت های جان کاملا رسمی بود .
اخم ییبو پررنگ تر شد
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
-دسترسی به چه مدارکی رو میخوای ؟
-دسترسی به مدارک و فایل های ۶ سال پیش و قبل و بعدش قربان
در چشم های ییبو چیزی جزء غم دیده میشد . واقعاً چه احساسی داشت پشیمون بود آیا واقعاً چیزی جز طمع داشت.
- چرا به اونها نیاز داری؟
مگه شما نگفته دید که مگه شما نگفتی که بی گناهیم را ثابت کنم الان نیاز به مدارک شش سال گذشته دارم
کمی فکر کرد و گفت
-باشه بهت اجازه د دسترسی به همه ی فایل ها را میدم ، ولی اگه فهمیدم ازش سو استفاده کردی مجازاتت میکنم
جان دوباره تعظیم کرد
-متشکرم پادشاه ، من از حضور شما مرخص میشم
و بدون منتظر شدن برای جواب از اونجا رفت
ملکه:چطور میتونی بهش اعتماد کنی
-به تو ربطی نداره
-چه جالب فکرکردم الان گفتی که عشقتم
ییبو چشم غره ای بهش کرد .
-حواست باشه داری چی میگی
جان:
داشت توی راهرو ها راه میرفت . حتی با راه رفتنش هم توجه خیلی ها را جلب میکرد و باعث میشد پچ پچ ها زیاد بشوند .جان بدون توجه به اونها توی راهرو ها محکم قدم برمیداشت . دیگه خبری از اون لبخند دلربا و زیبا نبود . الان فقط یک صورت زیبا و سرد دیده میشد .
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.