part 2

249 45 2
                                    

متوجه نشد اشکاش کی گونه‌هاشو خیس کرده
مثل احمقا بین اشکاش لبخند میزد...خب چرا نزنه؟هرکسی باشه با شنیدن اون خاطرات لبخند رو لبش میشینه
با دستش اشکاشو پاک کرد..اوه خدای من اون واقعا داره گریه میکنه
با دستی که رو شونش نشست نگاهشو از پنجره گرفتو به پسر کناریش داد
#هی رفیق حالت خوبه؟
به نظر نگران میومد حقم داشت جونگکوک واقعا حالش بد بود
نمیخواست جلوی یه غریبه مثل بچه‌های پنج ساله‌ای که بادکنکشون ترکیده بزنه زیر گریه، مطمئن بود اگه اون پسر یه کلمه دیگه حرف بزنه ممکنه مثل ابر بهاری گریه کنه
-خوبم..
به زور لبخند زدو سرشو تکون داد و با صدایی که بغض توش خود نمایی میکرد زمزمه کرد
پسری که به نظر میومد باید همسن خودش یا حتی کوچیک تر از خودش باشه فک میکرد باید جونگکوک‌و اروم کنه
دستمالی به سمت جونگکوک گرفتو لبخند دلگرم کننده‌ای زد
#من تهیونگم..کیم تهیونگ میخواستم یه مدت از شغلم دور شم پس این پروازو گرفتم
جونگکوک دستمالو گرفتو زیر لب تشکر کرد
-جئون جونگکوک...برای یه مشکل کاری دارم از کره میرم
تهیونگ میدونست این یه دروغ بزرگه چون هیچکس به‌خاطر یه مشکل کاری اینطوری گریه نمیکه و البته وقتی جیمین بهش پیام داد پیاماشو دیده بود
اشتباه نکنید تهیونگی فضول نیس یکم کنجکاوه!
#اها..کارت چیه من تو صنعت مدلینگ کار میکنم
نزدیک جونگکوک شدو کنار گوشش زمزمه کرد
#برای همین مجبور شدم صندلی جلویی‌و عقبی‌هم بگیرم
ازش فاصله گرفتو لبخند زد
#پس راحت حرفتو بزن قول میدم کسی نمیفهمه
جونگکوک حالا که دقت میکرد پسر روبه‌روش واقعا جذاب بود تو دلش خودشو مسخره کرد...چون انقد گریه کرده بود که نتونست زیبایی تهیونگو ببینه هرچند به این باور بود جیمینش زیبا تره..!
-ت..تو مدلی؟
#اوهوم از بچگی به عنوان مدل کارمو شروع کردم
جونگکوک سرشو تکون داد
-اها...
تهیونگ مدل معروفی بودو تقریبا همه میشناختنش،شاید بگید پس کوکی چی؟درواقع جئون انقد درگیر فرشته کوچولوشه که وقت این کارارو نداره
تهیونگ که فهمیده بود بیشتر از این نباید چیزی بگه لبخندی زد
#امیدوارم پرواز خوبی داشته باشیم جئون شی شاید بعدا تونستیم صمیمی تر شیم
بدون کلمه‌ی دیگه‌ای هنزفریشو تو گوشش گذاشتو چشماشو بست
اما جونگکوک...عذاب وجدان نمیزاشت راحت سر جاش بشینه انقد پوست کنار ناخونشو کنده بود که دستش داشت خون میومد ولی کی اهمیت میده؟
به جیمینش فک میکرد..شاید بعدا میتونست همه‌چیزو بهش توضیح بده
حاضر بود شرط ببنده جیمین الان تو اون لباس اور سایز کیوتش با اخمی بین ابروهاش که کیوت بودنشو ده برابر میکرد داره به جونگکوک پیام میده که منظورش از دیدن خوانوادش چیه
احتمالا بعد از اینکه بفهمه جونگکوکیش برای همیشه ترکش کرده یه دل سیر گریه میکنه‌و بعدش به بار میره‌و تا حد مرگ مست میکنه اما..اما کی قرار بود بغلش کنه‌و از اون مردای کثیف بار در امان نگهش داره؟احتمالا اون پسره‌ مین یونگی
جونگکوک در حد مرگ ازش متنفر بود به نظر خیلی به جیمینش نزدیک بود برا همین دلش میخواست یه مشت بزنه تو صورت جذابش
حتی فک کردن به اینکه یونگی قراره موچی کوچولوشو بغل کنه داشت دیوونش میکرد
دستشو مشت کردو سعی کرد به چیز دیگه‌ای فک کنه
راه طولانی‌ای در پیش داشت...به جیمینش گفته بود اون مثل نفسش میمونه‌و نمیتونه ترکش کنه ولی الان،داره با پررویی کامل ترکش میکنه‌و توقع داره جیمین برای همیشه عاشقش بمونه...
تو همین فکرا بود که کم‌کم چشماش سنگین شدو بالاخره تونست بخوابه....
______________________559 words
های توتفرنگیاااا بابت تاخیر متاسفم از نتا که خبر دارید...چنتا پارتو نوشتم اگه نت یاری کنه میزارمشون
ووتم بدیدددد ژپژدیپدژنیپژ و اینکه اگه نظری دارید بدید چون نظر شما تو روند فیک خیلی تاثیر داره

But I Love You...Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang