Part 7

406 31 0
                                    

ساعت 19:25 :
حدود یک ربع بود که به خونه رسیده بودن
جونگ کوک توی ماشین کمی چرت زده بود و حالا مشغول کندش لباساش بود تا بتونه بره حموم
با اینکه دیگه چیزی نبود که تهیونگ و جونگ کوک از بدن همدیگه ندیده باشن ولی کوکی همچنان از برهنه شدن جلوی تهیونگ خجالت میکشید پس پشت پرده دوش ایستاد و لباساشو کند و اونارو توی لباسشویی انداخت
توی مدتی که جونگ کوک لباساشونو توی لباسشویی مینداخت؛ تهیونگ تشک ژله ای مخصوص وان رو توی وان جاسازی کرده بود و اب گرم رو توش پر کرده بود
-کوکی؟بیا دیگه وانو پر کردم
جونگ کوک با یه حوله روی پایینتنش سمت وان رفت و توش نشست
از نرم بودن داخل وان سرامیکی تازه متوجه شد که تهیونگ یه کارایی کرده
+عاحهه...چقدر نرمهههه
از لذت و حس خوبی که گرفته بود توی وان درازکشید
-اره تشک ژله ای گذاشتم داخلش
جونگ کوک که حسابی حس خواب گرفته بود کمی خودشو جلو کشید تا تهیونگ پشتش قرار بگیره
+تو هم بیا...توروخدا؟..
قیافشو ملوس کرد
تهیونگ گوی وان ابی رنگ با عطر بلوبری و گل های ابیه وحشی رو توی وان انداخت و پشت بیبیش قرار گرفت
جونگ کوک اینبار بدون خجالت و از سر خستگی زیاد بدون دعوت به بدن تهیونگ تکیه داد و انگشتاششونو به هم قفل کرد
چشماشو بست و اروم زمزمه کرد:
+خیلی دوست دارم...
یه جورایی بیهوش شد و نفهمید چه اتیشی به دل تهیونگ انداخته
اون شب تهیونگ جونگ کوک رو حوله پیچ کرد و روی تخت درحالی که دستاش دور بدن نامزدش بود خوابید
صبح روز بعد جونگ کوک لای پلکهاشو باز کرد
انقدر سبک خوابیده بود که با لبخند قشنگی از خواب بیدار بشه
به تهیونگ خیره شد
+یا...تهیونگا!!؟
میخواست بیدارش کنه
+تهیونگاااا!؟
تهیونگ اروم لای پلکهاشو باز کرد
-هوممممم؟
روی تخت چرخید تا کمی بیشتر بخوابه ولی با یاد اوری اینکه کی بیدارش کرده سیخ روی تخت نشست
-بیبی بانی!
جونگ کوک خندید و بلند شد و بازوی تهیونگ رو گرفت و اونو روی تخت کنار خودش کشید
+دراز بکشششش
کشیده صحبت میکرد و خودشم نمیدونست این سرزنده بودنو چطوری به دست اورده
تازه متوجه لخت بودنش شد
+وایی من چرا لباس ندارم؟؟
تهیونگ خندید و توجیهش کرد
-دیشب تو وان تو بغلم خوابت برد...منم دلم نیومد بیدارت کنم همینجوری اوردمت رو تخت
جونگ کوک لحاف رو روی بدنش بالا کشید
+اوم...میشه حالا که بیدار شدی بغلم کنی؟
تهیونگ ذوق کرده بود
حتی توی قشنگترین و سوییت ترین روهاشم همچین موجود مظلوم و کیوتی رو ندیده بود
روی تخت رفت و لحاف رو از روی بیبیش برداشت
جونگ کوک با وحشت به ملافه چنگ زد
+چ..چیکار میکنی؟؟!!
تهیونگ بدون توجه به سوالش بدن لختشو توی بغلش گرفت و اجازه داد پوست های مشتاقشون همدیگه رو لمس کنن
جونگ کوک بدون هیچ حرفی توی بغلش اروم گرفته بود و بینیشو بالای ترقوه تهیونگ گذاشته بود و لباشو روی ترقوش نگه داشته بود
ستاره های توی چشماش میلرزیدن و یه جورایی دلش میخواست گریه کنه
و اما تهیونگ:
اون که تنها یه شلوارک کوتاه پوشیده بود باست بیبیشو روی پایینتنه خودش گذاشته بود و یه دستشو پشت کمر و دست دیگشو روی رانهای بیبیش گذاشته بود
لمس کردن پوست صاف بیبیش باعث میشد حس عالی ای داشته باشه و اینکه بیبیش از خجالت اینکه بدنش داغ شده صورتشو توی گردن اون پنهان کرده بود براش قشنگ بود
سرشو خم کرد و پشت گردن عشقشو بوسید و بوسه هاشو تا روی شونه لختش ادامه داد
کمی روی پوست عسلیشو مکید و خیلی زود حاصلش رو به وجود اورد
یه شکوفه کبود کوچولو روی شونه سمت راستش!
جونگ کوک که با مکیده شدن پوستش بیشتر احساس خجالت میکرد لباشو به ترقوه تهیونگ فشار داد و روی تیزی ترقوش جایی درست پایین گردنش رو مکید و پوستشو توی دهنش گرفت و اروم گزیدش
-اخ..داری شیطونی میکنی؟؟
تهیونگ اروم نالید و با خنده پرسید
جونگ کوک گونه داغشو به شونه تهیونگ تکیه داد. از قصد سرشو سمتی چرخونده بود که به تهیونگ نگاه نکنه
تهیونگ دستشو روی موهای خرمایی و ابریشمی بیبیش کشید و نوازشش کرد
با دست دیگش مشغول نوازش کردن زانوهاش شد
(این مدل نشستن رو وظیفه دونستم یه توضیح مختصر بدم :/
خب ببینین مدل نشستنشون مثل همون براید استایل بغل کردنه فقط تو حالت نشسته یعنی الان پاهای کوکی از روی رانهای تهیونگ اویزونن و پاهای تهیونگ هم توی حالت نشستن عادی تا شدن...تا درودی دیگر بدرود:/ به ادامه برسیم...)
-عزیزم؟خجالت کشیدی؟
+ناح..
لپاش جمع شده بودن و بدنش زیر نوازش های تهیونگ شل شده بود
-دوست داری یکم دیگه بخوابی؟ساعت تازه 8:30 صبحه
جونگ کوک کمی توی بغل تهیونگ تکون خورد و بالاخره دستاشو از روی پایینتنش برداشت و اونارو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
+نه..گشنمه...صبحونه بخوریم بریم باغ رو تزئین کنیم
تهیونگ خندید
-ولی من باغ رو به خدمه سپردم!
جونگ کوک با اخم سرشو سمت تهیونگ چرخوند
+مگه قرار نبود من و تو درستش کنیم؟!
تهیونگ خندید و دستشو از ران بچه بالاتر کشید و تا روی کبودیهای محو روی شکمش رو از زیر دستش گذروند
-ما قراره بریم خرید کنیم...لباس و دسته گل و تزئین ماشین...راستشو بخوای میخوام همینجا ازدواجمونو رسمی کنیم...سفر کردن بعد از جشنمون و ازدواج توی یه کشور دیگه خیلی سخته
+هوم...من که برام مهم نیست کجا باشیم...فقط باهم باشیم کافیه..چون من واقعا حس میکنم خیلی بهت وابسته شدم
بعد از تموم کردن جملش لباشو روی گردن مردش کشید
تهیونگ با لبخند منتظر موند تا ببینه بیبیش چی میخواد
اروم لباشو حرکت داد تا به خط فک تیز پسربزرگتر رسید
چشماشو بست و اجازه داد بدنش تصمیم گیری کنه
دستاشو دور گردن پسربزرگتر محکمتر کرد و لباشو محکم به خط فکش فشار داد
بدنشو برهنشو به بدن نیمه برهنه پسربزرگتر چسبوند و اجازه داد پوست داغش پوست داغتر تهیونگ رو لمس کنه
تهیونگ بدون اینکه مزاحم کاراش بشه مطیعانه منتظر بود
+اوممممممممم...
بی اراده نالید و پاهاشو به هم چفت کرد
+هممممممم.....اوم..
تهیونگ نیشخندی زد
-چی شده عزیزم؟
لباشو روی هنجره مرد گذاشته بود و میتونست لرزش گلوشو موقع حرف زدنش با اون صدای بم رو حس کنه
مکی به گلوی پسربزرگتر زد
+اوممممم..
لباشو از روی قرمزی ای که ایجاد کرده بود برداشت و زبونشو روش کشید
-هومممممم...چیکار میکنی بیبی؟
تهیونگ با همون صدای کلفت شدش بخاطر وجود لبای بیبیش روی گلوش از لذت نالید و چشماشو بست و سرشو به عقب خم کرد تا بیبیش جای بیشتری داشته باشه
جونگ کوک درحالی که لباشو وحشیانه و با بیقراری جای جای گردن مردش میکوبید گفت:
+دارم لذت میبرم
تهیونگ با حس کردن دندونای بیبیش یه جایی پایین گلوش و بین دوتا ترقوه هاش اخی گفت
-آخ...اوممم....
تهیونگ تازه به خودش اومده بود
بیبیش اینکارا رو میکرد تا پاداششو بگیره! پس تهیونگ هم پاداشی که میخواست رو بهش داد
دستای داغشو به پهلو و کمر بیبیش رسوند
جونگ کوک برای راحت بودن تهیونگ در لمس کردن کمرش روی رانهای مردش نشست و به چشماش خیره شد
تهیونگ دستاشو به پهلوهای بیبیش رسوند و لمسشون کرد
+آه....میخوامش...دستاتو میخوام!
جونگ کوک با بی قراری دستاشو روی دستای تهیونگ گذاشت تا زودتر حرکتشون بده
تهیونگ دستاشو روی پهلوهای بیبیش به حرکت دراورد
پسر از شدت لذتی که توی بدنش پخش شده بود نالید
+ااااااااااااااه.....
چشماشو بست و دستاشو روی شونه های تهیونگ گذاشت
تهیونگ لباشو روی سینه بیبیش گذاشت و مشغول مکیدن نیپل سمت راستش شد
+آآآ..آآه..ن..نه...
از لذت سرشو به عقب پرت کرد و تهیونگ از این فرصت اسفاده کرد و کمر بچه رو به بدن خودش فشار داد
همچنان با زبونش با نوک سینه بیبیش بازی میکرد و میدونست این کاراش داره اونو تحریک میکنه
اروم سرشو از سینه بیبیش فاصله داد و نوک زبونشو روی نیپل صورتیش کشید
-الان وقتش نیست...خودتو نگه دار تا شب ازدواجمون..
جونگ کوک که از شدت لذت توی چشماش اشک جمع شده بود به تهیونگ خیره شد
+یه کوچولو که...اشکالی نداره...
اخر جملشو اروم گفت و سرشو پایین انداخت و باعث شد موهای لخت و خوشگلش روی چشماش بریزن
تهیونگ لبخند زد و دستشو به کمر بیبیش رسوند و کمی با کف دست مالیدش
از روی شلوارکش میتونست حس کنه که بیبیش نیمه تحریک شده
-نیاز داری؟..
کمرشو کمی فشار داد
+اوممممم...فشارش بده...
با لذت نالید و پیشونیشو به شونه پسربزرگتر چسبوند
چشماشو محکم روی هم فشار میداد و لبشو میگزید
تهیونگ کمر بچه رو محکمتر مالید و اروم دستشو بین پاهاش برد
-خوبه؟!
درست وقتی که بیضه های پسرک رو توی دستش فشار داد پرسید
پسرک از لذت مالیده شدن کمر پر شدش و لمس شدن زیرعضوش شونه مردش رو گزید
+اوممممممممم
تهیونگ پوزخندی زد و دستشو دور عضو بیبیش حلقه کرد
عضوش کاملا تحریک شده بود و از روی شلوارک به عضو تهیونگ فشار وارد میکرد
-اوه فاک...
تهیونگ دستشو دور عضو بیبیش محکم فشار داد و باعث شد پریکام سفیدش روی دست تهیونگ بریزه
+اهههه...هومممممممم...
تهیونگ از پریکام بیبیش استفاده کرد و اونو روی عضو بیبیش پخش کرد تا بتونه راحت بهش هندجاب بده
پسرک با حس لزج شدن عضوش سرشو به شونه مردش فشار داد
+اه..ا..انجامش بده..
تهیونگ دستشو به زیر چونه بیبیش رسوند و لباشو به لبای اون رسوند
حرکات دستشو با فشار زیادی که به عضو بچه وارد میکرد شروع کرد
حرکاتش اروم اما پرفشار بودن
-دوسش داری؟
اروم لباشونو از هم جداکرد و پرسید
جونگ کوک توی چشمای تهیونگ زل زده بود و لباشو به شکل حرف o باز کرده بود و با زیاد شدن فشار دست تهیونگ اخماشو توی هم فرو میبرد
+اه..لطفا سریعتر!!
تهیونگ سریعتر دستشو حرکت داد.
پریکام پسرک شلوراک تهیونگ رو خیس کرده بود
+من...اه من..خیلی نزدیکم....
از لذت به کتف تهیونگ چنگ انداخت و با ناخناش پشت گردن مرد رو زخمی کرد
تهیونگ دستشو پشت کمر بیبیش برد و همونطور که با سرعت لعنتی و باورنکردنی ای براش هندجاب انجام میداد کمرشو مالش داد تا کمکش کنه زودتر به کام برسه
صدای بچه میلرزید و ناله هاش با گریه های نیازمندش قاطی شده بودن
+خیلی نزدیکمممممممم
جیغ کشید و دوباره با دستاش به شونه های بزرگ تهیونگ چنگ زد
-آخ..
از شدت بی قراری همش خودشو تکون میداد و سعی میکرد زودتر بیاد تا خلاص بشه
تهیونگ انگشت شستش رو سر عضو بیبیش کشید و باعث شد اون از لذت جیغ بزنه و به موهای پشت سرش چنگ بزنه
تهیونگ راضی از اینکه تونسته به بیبیش لذت بده با همون انگشت مشغول مالیدن سر عضو پسرک شد و سرشو جلو برد و نیپل های تحریک شده و صورتی پسر رو هدف قرار داد
دیوونه وارد میمکیدشون و گاهی گاز میگرفت
پسرک از شدت لذت درحال غش کردن بود
سرشو با لذت به عقب پرتاب کرد و اجازه داد تهیونگ از سینه هاش تا مسیر گلوش رو بمکه و رد های مالکیتش رو بجا بزاره
+آآآآآآآآآآاههههههه!
به شدت توی دست تهیونگ شروع به ریختن کرد از لذت زیاد چشماشو بسته بود و لباشو باز کرده بود
لبخند محوی روی لباش بود
معلوم بود این هندجاب حسابی به بهشت بردتش
تهیونگ کام پسرت رو از روی رانهاش برمیداشت و اونو دوباره روی عضوش میمالید تا خوب ارضاش کنه
با دستش کمر بیبیشو به جلو هل میداد تا قوص پیدا کنه و بتونه خوب کمرشو خالی کنه میدونست اگه خوب خالی نشه بعدا براش درد به همراه داره پس تمام تجربشو به کار گرفت و هرراهی برای خوب ارضا شدن بود رو براش امتحان کرد
پسرک بیحال شده بود ولی لبخند میزد
تهیونگ دستشو از پشت کمر بیبیش برداشت و اونو پشت سرش قرار داد و سرشو بالا اورد
-خوبی؟
جونگ کوک زمزمه کرد:
+عا..عالی بود..
لبخند خسته ای زد و نگاه خمارشو به چشمای تهیونگ دوخت
تهیونگ دستشو به صورت بیبیش رسوند و قطره اشک حاصل از لذتش رو از کنار چشمش پاک کرد
شلوارکش با کام سفید پسرکش خیس شده بود و خیسی همچنان ادامه داشت
-خوب ارضا شدی؟
جونگ کوک نگاهی به پایین،به عضوش انداخت
+هنوز ادامه داره....خیلی خوب بود...خیلی خیلی خوب بود
تهیونگ لبخند زد و گونه قرمز و تبدار پسرکش رو بوسید
-بهتره یکم بخوابی ارگاسم ادمو خسته میکنه
جونگ کوک اروم سرتکون داد و سرشو روی شونه تهیونگ گذاشت
نفسای داغش به گردن تهیونگ برخورد میکردن..
تهیونگ امید داشت با خوابیدن بیبیش میتونه بره و یه فکری به حال بدن خودش بکنه ولی حالا بیبیش مثل کوالا بهش چسبیده بود
این بغل و چسبیدن وقتی کامل شد که ارگاسم بچه بالاخره به پایان رسید و اون همراه با لبخند از رضایتش دستاشو دور کمر مردش حلقه کرد و خوابید
تهیونگ اروم اخی گفت اونم درست وقتی که بچه خودشو بیشتر بهش چسبوند و باعث شد عضو سفت شدش بین بدنای جفتشون تحت فشار قرار بگیره
سردی کام بیبیش روی عضو سفت و داغ شدش باعث میشد لباشو گاز بگیره تا ناله نکنه
-هیسسسسس..
هیسی کشید درست وقتی که پارچه سرد و خیس باکسرش به عضوش برخورد کرد
جونگ کوک اروم چشماشو باز کرد و مژه هاش به شونه تهیونگ برخورد کردن و باعث شدن مورمورش بشه
-هیسسس...
دوباره هیسی کشید درست وقتی که بیبیش سرشو از روی شونش برداشت و تقریبا وزنشو روی عضو پسربزرگتر انداخت
+ته؟..چی شده؟
خسته پرسید و تهیونگ همونطور که نفس نفس میزد اروم چشماشو بست
-عزیزم...فقط برو...روی تخت....و بخواب...
جونگ کوک که از لرزش صدای تهیونگ تازه متوجه جدی بودن ماجرا شده بود چشماشو مالید و با اون دوتا تیله قهوه ای روشن به چشمای لرزون و خمار تهیونگ خیره شد
+چی شده تهی....یونگ..؟...
با دیدن عضو پسر بزرگتر که وحشیانه به شلوارکش حمله کرده بود حرفاشو زمزمه وار به پایان رسوند
+ته؟..
تهیونگ اروم پاهاشو از تخت اویزون کرد و خواست بلند شه ولی با شنیدن صدای بهشتی و معصوم بیبیش سمتش برگشت
-بله؟
از اینکه کلمه جانم رو نشنیده ناراحت شد
+برگرد روی تخت...تا وقتی من هستم چرا میری از حموم کمک بگیری؟
تهیونگ با شنیدن این حرف ها لبخند زد
-خسته ای..استراحت کن..خودم حلش میکنم
جونگ کوک از روی تخت پایین اومد و ملافه سفید رو دور بدنش پیچید
جلوی تهیونگ ایستاد و روی زانوهاش نشست
+پاهاتو باز کن
تهیونگ با بهت دستشو گرفت
-کوکی پاشو برو بخواب
جونگ کوک دستشو به کش شلوارک تهیونگ رسوند و شلوارک و باکسرش رو توی یه حرکت از پاش بیرون کشید
-کوکی لازم نیست...بهت گفتم برو بخواب!
تهیونگ اخم کرد و براش داد زد
جونگ کوک بدون توجه به مرد چموشش لباشو روی نوک عضو مردش که از پریکام خیس بود گذاشت و روشو مکید
سر تهیونگ از لذت به عقب سر خورد
-عاح...فاک..
جونگ کوک زبونشو روی عضو مردش کشید و توی یه حرکت ناگهانی کلشو توی دهنش برد
اون عضو سفت زیادی برای دهنش بزرگ بود
به طوری که سر عضو تهیونگ ته حلقشو لمس میکرد اما هنوزم به جرعت میتونست بشه 10 سانتش از دهنش بیرون مونده
-عاح..فاک بیبه...خیلی عالیه...
زبونشو دور عضو پسر بزرگتر میچرخوند و به اروم سرشو عقب و جلو میکرد و نوک زبونشو به سر عضوش فشار میداد
-اااااااهههه..عالیه....عالیییییییی
لبها و فکش درد گرفت بودن و دیگه نمیتونست کل اونو توی دهنش نگه داره
بزاقش از لب زیریش پایین میریخت و لباش براق شده بودن
اروم عضو مردش رو از دهنش خارج کرد و با دستش مالیدش
-فاک فاک....این خیلی ..خیلی داغه اهههههه...
اینبار با دو دستش عضو پسربزرگتر رو گرفت و سر عضوش رو توی دهنش برد و مشغول مکیدنش شد
تهیونگ متوجه نشد کی و چطور با فشار زیاد عضوشو توی دهن بیبیش فشار داده و اشکشو دراورده
جونگ کوک همونطور که گریه میکرد سعی میکرد عضو مردش رو خوب ساک بزنه ولی خسته شده بود و تلاش هاش فایده نداشت
این وضع تهیونگ رو خسته کرده بود و باعث شده بود اون کمرشو حرکت بده و دهن بیبیشو به فاک بده
-خیلی داغهههههههه...اههههههه عالیههههه...
همونطور که زا لذت مینالید توی دهن بچه ضربه میزد
ضربه هاش باعث شده بودن بچه نتونه صدایی از خودش تولید کنه
جونگ کوک با حس درد توی فک و گلوش سرشو عقب کشید ولی تهیونگ که به شدت نزدیک بود پشت موهای اونو گرفت و با سرعت بیشتری توی دهنش ضربه زد
-عاحححححححح....دیگه دارم میاممممممم
جملش با ریختنش یکی شد
کامش با شدت به حلق زخمیه بچه ضربه وارد کرد و باعث شد گلوش بسوزه
دهن بیبیش از کامش پر شده بود و بقیش داشت روی زمین میریخت ولی تهیونگ از لذت ارگاسمش نمیتونست دستشو حرکت بده و اونو از پشت سر بیبیش برداره تا اون بتونه نفس بکشه
بالاخره جونگ کوک اروم لباشو دور عضو بزرگ مردش حلقه کرد و با اینکارش نشون داد تا الان اون توی دهنش بوده
تهیونگ با شرمندگی عضوشو از دهن بچه بیرون کشید و روی زانوهاش جلوی اون بانیه کیوت که لای ملافه کز کرده بود نشست
-کوکی؟!..ببخشید عزیزم..معذرت میخوام...دست خودم نبود..تاحالا انقدر لذت نبرده بودم
جونگ کوک فین فینی کرد و با چشمای اشکیش به تهیونگ خیره شد و لبخند پهنی زد که باعث شد چشماش خط بشن
+خوشحالم که لذت بردی!
هردو به شدت خسته بودن و خوابشون میومد
-خیلی عاشقتم
تهیونگ اینو گفت و بدن بیبیشو توی اغوش گرمش گرفت
بچه خودشو بین ملافه ها مخفی کرد و اجازه داد توی اغوش گرم مردش خوابش ببره اما قبلش همونطور که بخاطر مخفی شدن دهنش زیر ملافه صداش خوب به گوش نمیرسید چیزی زمزمه کرد:
+من بیشتر عاشقتم...
تهیونگ بیبیشو بغل کرد و بدن خستشو روی تخت گذاشت و خودشم کنارش بین ملافه ها دراز کشید و سر بیبیشو روی بازوی خودش گذاشت و باهم به خواب رفتن
***

GOLDWhere stories live. Discover now