(پارت دارای تریسام باز و صحنه های خشن هست اگه اوکی نیستین کلا کنار بذاریدش🌚)
صدای بلند اهنگ به گوش میرسید
جیمین و یونگی باهم وارد بار شدن
مینجه با دیدن استادش که با کسی که حدس میزد همون مهمونش باشه وارد بار شده بود
مینجه و چند تا از شاگرد های جیمین سمت استادشون و مهمونش اومدن و مشغول احوالپرسی شدن
×سنسه خوب شد اومدی...بیا بریم اونجا ما یه میز گرفتیم
جیمین دست یونگی رو گرفت و اونو همراه خودش سر میز اشناهاش کشید
*واسه ما هم ویسکی سفارش بده
×چشم سنسه
مینجه رفت تا سفارش استادش رو بگیره
جیمین مشغول حرف زدن با شاگردهاش شد
درحالی که اخم کرده بود و به مبل چرمی مشکی تکیه داده بود پرسید:
*اون هرزه که گفتین کو؟...نگین که رزرو نکردین
یونگی کمی جا خورد..به این بیبی بوی نمیومد یه فاکر اعظم باشه
بالاخره مینجه برگشت و ویسکی هارو مقابل استادش و مهمونش گذاشت
×به سلامتی سنسه و مهمونش!
همه جام مشروب هاشونو به هم زدن و سرکشیدن
جیمین جامش رو روی میز پرت کرد و با پشت دست لباشو پاک کرد
*هی یونگ.؟...پایه سکس گروهی هستی؟!
یونگی لیوان مشروبش رو روی میز گذاشت
همیشه ظرفیت بالایی داشت و با یه لیوان مثل جیمین تمام مست نمیشد
/گروهی نه...ولی از تریسام بدم نمیاد
*تاحالا امتحان کردی؟...دوست داری امتحان کنی؟
/تاحالا امتحان نکردم...ولی بدم نمیاد با تو و یه هرزه امشبو بگذرونم
همه هو کشیدن و به مذاکره استادشون و مهمونش نگاه کردن
*هی مینجه...یه هرزه برای تریسام جور کن
مینجه دستشو دور شونه های جیمین حلقه کرد
×حتی فکرشم نکن سنسه...امشب من و مهمون عزیزت و خود تو باهم میریم بالا...
یونگی اخماشو توی هم کشید
*هه...بدم نمیاد بکنمت بچه...ولی فردا مبارزه داری میترسم نتونی راه بری...
جیمین هنوز هوشیار بود پس جواب مینجه رو داد
یونگی احساس خطر میکرد
×نه نه نه سنسه....امشب تو زیر خواب مایی...
یونگی با خشم دست مینجه رو از روی شونه جیمین کنار زد
/نه!
مینجه خندید و به یونگی نگاه کرد
×فکر نمیکنم بتونی واسه بدن سنسه تصمیم بگیری...
یونگی دستشو دور بدن جیمین حلقه کرد و جیمین به سرعت دستشو روی سینه یونگی گذاشت
*یونگ...یه چیزی بش بگو....من زیرخواب نیستم...
الکل توی خونش داشت رو مغزش تاثیر میذاشت
/جیمین مال منه پسر جون...اون بوی فرند منه!
یونگی انگلیسی حرف میزد تا اونا حرفاشو بفهمن
×فاک..سنسه نگفته بودی رل داری...
جیمین دستشو روی سینه یونگی گذاشت و هلش داد
*من سکس میخوام...یه اتاق برام بگیرین!!
مثل بچه ها شروع کرد به نق زدن
/هیییش..هیییش باشه...الان میبرمت!
یونگی فورا جیمین نئشه رو با خودش کشید و یه کلید از بارمن گرفت
/یه هرزه خوب برای تریسام میخوام
بارمن-اوکی...نظرت راجب اون دختره چیه؟
یونگی نیم نگاهی به هرزه انداخت
/همون خوبه
بارمن دختر رو صدا زد
بارمن-هی لیز...با اینا برو بالا...تریسام کار خودته
دختر چشمکی به بارمن زد و دستشو بین پاهای جیمین کشید و از کنارشون رد شد و سمت اتاقای طبقه بالا رفت
*اوففففف..عجب چیزی...یوننننگ...بیا بریم بالا...
***
جیمین وحشیانه روی دختر خیمه زد و چند تیکه لباسی که بالاتنش رو پوشونده بود رو از تنش دراورد
یونگی به حرکات وحشیانه جیمین خیره شد و متوجه شد بدجور شق کرده پس خودشم لباسشو دراورد و کنار اون دختر به پهلو دراز کشید و مشغول لمس کردن شکمش شد
*من هارد دوست دارم بیبی...گاهی وقتام بی دی اس ام...فکر کنم قراره حسابی امشب درد بکشی خوشگله
یونگی یه اتاق وی ای پی با ابزار سکس گرفته بود و این یعنی نهایت لذت
جیمین دیلدویی رو برداشت و اونو روشن کرد و اونو زیر دامن کوتاه دختر برد و از روی شرتش روی عضوش که حسابی خیس شده بود فشارش داد
دختر از لذت فشرده شدن عضوش زجه زد
×اهههههههه....ددی!!!!
یونگی با صدای ناله دختر به دامن کوتاهش چنگ زد و جیمین به سرعت سینه سمت راست دختر رو توی دستش گرفت و مالیدش و اونو توی دهنش برد و مشغول لیسیدن و گاز گرفتنش شد
×اهههه..اههههه.ددییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!
جیمین دیلدو رو بیشتر به عضو هرزه فشار داد و باعث شد شرتش حسابی خیس و لزج بشه
یونگی دیلدو رو از جیمین گرفت و درحالی که اونو از روی شلوار به عضو جیمین فشار میداد دامن و شرت دختر رو از پاهاش دراورد
×اومممممممممممم.....اهههه.....ددی!!!بخورشششش
دختر با عجز نالید و التماس کرد
جیمین دیلدور و از یونگی گرفت و دوباره اونو به عضو دختر فشار داد
حرکت چرخشی دیلدو روی عضو کوچیک دختر انقدر لذت داشت که وصف نشدنی بود
یونگی بین پاهای جیمین قرار گرفت و سرشو پایین برد و عضو دختر رو لیسید
دختر از شوک ناگهانی که از زبون داغ اون مرد روی عضو خیسش بهش وارد شده بود جیغ کشید
×اهههههههههه..اوممممممممممممم....لیس بزننننن
یونگی زبونشو وارد واژن هرزه کرد و و کارشو چندین بار تکرار کرد
پریکام دختر رو با زبونش جمع میکرد و میخوردش
×ددیییییییییی!!!!!!!!!
جیمین سینه های دختر رو مارک کرد و بالاخره طاقتش تموم شد
از روی دختر بلند شد و لباساشو از تنش دراورد
یونگی همچنان درحال بازی کردن با واژن دختر بود
×ددیییییییی!!!!!!!!!!درد داره!!!!!
یونگی درحالی که زبونشو توی واژن هرزه حرکت میداد دوتا دستاشو دو سمتش گذاشت و واژنش رو حسابی باز کرد و از دو سمت چهار تا انگشتشو واردش کرد
×آآآآآآآآآآآههههههههههههههههههههههه ددیییییییییییییییییی!
یونگی زبونشو بیرون کشید دوتا از انگشتاشو از دختر خارج کرد
دختر با استرس نفس نفس میزد و سینه هاش بالا و پایین میشدن
یونگی سه تا انگشتشو وارد واژن تحریک شده دختر فرو کرد و بعدش به سرعت اون تو خم و راستشون کرد
دختر از درد و لذت درحال غش کردن بود
نگاه یونگی روی جیمین چرخید که داشت با حرکاتی که یونگی روی دختر انجام میداد خود ارضایی میکرد
به دیوار تکیه داده بود و عضو خودشو با دستگاه پمپ میکرد تا بزرگتر بشه
*تو هم...باید ..انجامش بدی...
یونگی نیشخندی زد و چهار انگشتشو وارد واژن دختر کرد و انگشت شستش رو روی عضو تحرکی شده و خیس دختر کشید
روانکننده از واژنش بیرون میریخت و کل دست یونگی رو خیس کرده بود
جیمین بالاخره پمپ کننده رو با درد زیادی از عضوش جدا کرد
*نوبت توئه!..من میخوام باهاش بازی کنم
یونگی دستشو از واژن دختر بیرون اورد و سمت جیمین رفت و دستشو پشت کمر اون انداخت و لباشو روی گردنش گذاشت
/ازش لذت ببر..
اینو گفت و جیمین درحالی که عضوشو میمالید سمت هرزه روی تخت رفت
بین پاهای هرزه قرار گرفت و بدون ملاحظه و توجه بهش یه دستشو توی واژن دختر کرد
دختر از درد جیغ زد
×اااااااااااااااااههههههههههههههههههههههههه نههههههههه!!
جیمین دستشو توی واژن دختر حرکت داد و به نقاط حساس بدنش دست زد
دستش تا مچ توی واژن دختر بود
با دست دیگش دیلدو رو از روی تخت برداشت و دوباره اونو روی عضو دختر گذاشت و فشارش داد
/نگهش دار
دختر دستای لرزونشو به دیلدو رسوند و اونو توی دستاش گرفت و روی عضو خودش فشارش داد
*میخوام دردت بگیره...میخوام وحشی باشم
با این حرفش دستشو بیشتر توی دختر فرو کرد و جیغشو دراورد
×لطفااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!رحم کننننننننن!!!!!!ددییییی!!!
جیمین دستشو از واژن هرزه بیرون کشید و به یونگی نگاه کرد که داشت عضوشو پمپ میکرد
عضو اون لعنتی خیلی کینگ سایز شده بود!
*اوه فاک....این خیلی بزرگه..
/به اندازه دست تو که نمیرسه..تا مچ کردیش تو واژن دختره!
جیمین خندید و به چهره غرق لذت دختر نگاه کرد
اون دیلدو رو روی عضوش فشار میداد و جاشو عوض میکرد و گاهی با اون واژنش رو میمالید
جیمین دوتا دیلدوی خار دار بزرگ و چهار تا گیره و کمربندشو برداشت
دوتا از گیره هارو به دو نیپل سینه دختر وصل کرد و دیلدو رو از دستش گرفت و با کمربندش دسته اونو به شکم دختر سفت بست تا بخش چرخشیش روی عضوش قرار بگیره
یونگی به کارهای دیوونه کننده جیمین خیره بود..یعنی حرکت بعدیش چی بود؟!
جیمین دو سمت واژن دختر رو گرفت و باعث شد اون گریه کنه
×اهههههههههههههههههههه...ددییییییییی...نجاتم بدهههه
به یونگی نگاه کرد و التماس کرد نجاتش بده
اما یونگی فقط به جیمین خیره بود
جیمین دو گیره دیگه رو به دو سمت واژن دختر زد و دختر از درد کشیده شدن پوست و گوشتش ناله کرد
×ددیییییییی!!!!!!!!!!!!
جیمین سمت یونگی رفت
*اون پمپو بده
یونگی با درد زیاد و با صدای پاپ مانندی پمپ رو از عضوش جدا کرد و به دست جیمین داد
جیمین با چهره خبیثی بین پاهای باز دختر نشست
دختر از ترس میخواست بلند بشه ولی یونگی روش خیمه زد و عضو دردناکشو توی دهن دختر فرو برد
/خوب ساک بزن هرزه!
دختر با گریه و درد شدید مشغول ساک زدن عضو یونگی شد
جیمین فضای شیشه ای پمپ رو بین واژن دختر گذاشت و با انگشتاش هرچی که دور و برش بود رو توی فرو کرد و مشغول پمپ کردنش شد
دختر از درد داشت دیوونه میشد
ناخواسته دندوناشو روی عضو یونگی فرود اورد و یونگی با درد زیادی توی دهن دختر اومد
کامش توی دهن دختر رو پر کرد و از درد و لذت ارضا شدن نالید
/آآآآآآآههههه...اوممممممممممم
دختر از درد تمام کام یونگی رو قورت داد و عضو خالی شدش رو مکید تا از درد واژنش کم بشه
جیمین وحشیانه پمپش میکرد و اجزای داخلی واژن دختر باد کرده بودن
/جیمین بسته!...کشتیش دیگه کافیه!
جیمین بدون اطلاع دادن به دختر پمپ رو ازش جدا کرد و واژن باد کردش رو توی دهنش برد و گازش گرفت
پریکامش شدیدا ازش خارج میشد و زیر پمپ شدن سه بار ارضا شده بود و الان دوباره تحریک شده بود
*خوبه بیبی؟؟دوسش داری؟؟
جیمین توی سکس خیلی وحشی بود و این باعث میشد یونگی به بیبی بوی بودنش شک کنه
دختر از درد به کتف یونگی چنگ زد
×ددیییییییی!!!!!!کمکم کن!!!
جیمین یکی از اون دیلدو های خار دار رو گرفت و اونو بدون وقفه توی واژن دختر فرو کرد و چرخوندش
انقدر چرخوندش تا اون دیلدوی 30 سانتی کاملا توی واژن دختر فرو رفت
دختر از درد دیگه نمیتونست ناله کنه
زجه میزد و هق هق میکرد و صداش بخاطر وجود عضو یونگی توی دهنش خفه میشد
دیلدوی بعدی رو برداشت و اونو روی سوراخ مقعد دختر گذاشت
*حالا لذتت به نهایتش میرسه
توی یه ضربه محکم کل اون دیلدو رو توی مقعد دختر فرو کرد و دختر از درد جیغ زد
عضو یونگی به حلقش برخورد میکرد و حتی نمیتونست خوب جیغ بزنه
×دد...ددییییییییییییییی!!!!!!!!!!...ک..کم..کمک....
جیمین با لذت به واژن و مقعد دختر که تقریبا یکی شده بودن خیره شد و عضوشو مالید
*اه..دیگه نمیتونم تحملش کنم...وقتشه بکنم توت
دختر زجه زد و جیمین سرشو بین پاهای باز دختر برد و عضو دختر رو لیسید
دختر برای بار چهارم و اینبار توی دهن جیمین ارضا شد
جیمین با دستش عضو دخترو مالید
*دختر خوب...اگه اخرین خواستمو هم تحمل کنی پول خوبی بهت میدم
دختر بیحال شده بود و از درد درحال غش کردن بود
×درد داره...درد داره ددی!
جیمین دیلدوی بزرگ رو از واژن هرزه بیرون کشید
*هی یونگ...بیا پیش من...
یونگی از روی دختر بلند شد و عضو خیسشو از دهن اون بیرون اورد
/خب؟
جیمین ناگهان بدنشو به بدن یونگی چسبوند و عضله های شکم مرد رو لمس کرد
ناگهان دستشو پایین برد و عضو های بزرگ جفتشون رو توی دوتا دستاش گرفت وبه هم مالیدشون
/اههههههههه...
*اوه..اوفففف...دیگه صبر ندارممممم...
جیمین دختر رو از روی تخت بلند کرد و دختر به سرعت دستاشو دور گردن و پاهاشو دور کمر جیمین حلقه کرد
جیمین یونگی رو جلوتر کشید و عضواشونو به سختی توی یک دست گرفت
لباشو به لبای دختر رسوند
*میتونی تحملشون کنی مگه نه؟
وقتی جملشو میگفت عضو های جفتشون رو به واژن دختر میمالید
×نه...ددی لطفاااا!!پاره میشم..دردم میگیره
جیمین پوفی کرد و اهمیتی به دختر نداد
دختر رو پایین کشید و عضوای جفتشونو توی واژن دختر فرو کرد
واژن هرزه برای جفتشون زیادی کوچیک بود
×اهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
هرزه جیغ کشید و جیمین و یونگی از لذت ناله کردن
/اهههه اههههههههه
*اوهههههههه
جیمین به سختی عضواشونو تا ته وارد هرزه کرد و هرزه از درد زیاد تقریبا بیهوش شد
جیمین همراه با یونگی و دختر توی بغلش روی تخت دراز کشید و دختر رو به پهلو بین خودش و یونگی خوابوند عضو های بزرگشونو توی واژن دختر حرکت دادن
دختر داشت پاره میشد و رسما دیگه جا نداشت
×ددییییییییییییییی!!!!!!!!!!!
جیمین وحشیانه عضوشو به عضو یونگی میفشرد و توی دختر ضربه میزد
با دستش دیلدوی خار دار داخل مقعد دختر رو حرکت میداد و رسما داشت از بین میبردش
دوتا دیلدوی ماساژور رو برداشت و هردو رو روی عضو دختر فشار داد
دختر برای دفعه پنجم ارضا شد
جیمین با لذت به حرکت کردن تو واژنش ادامه داد تا بالاخره خودشم ارضا شد
یونگی یکی از ویبراتور هارو برداشت و بین عضو های خودشون توی واژن دختر فرو کردش که باعث شد خودشم توی دختر ارضا بشه
جیمین و یونگی با لذت برخورد اون ویبراتور به عضواشون خیلی خوب درحال ارضا شدن بودن و دختر از درد پاره شدن واژنش زجه میزد و به موها و بدن اون دو مرد چنگ مینداخت
یونگی یکی از دیلدو هارو برداشت و اونو با کم جفتشون خیس کرد و پای جیمین رو بالا برد و کاملا بازش کرد
جیمین درحالی که هنوز توی دختر درحال ارضا شدن بود با بیحالی و لذت وصف نشدنی به یونگی خیره شد
*چیکار میکنی؟؟؟
بیحال پرسید و منتظر شد
یونگی دیلدو رو توی جیمین فرو کرد و مستقیم اونو به پروستاتش کوبید
جیمین از لذت جیغ کشید و توی دختر دوباره تحریک شد
دختر برای دفعه ششم ارضا شد و ابش با شدت روی ویبراتور و دیلدوهایی که بین پاهاش بودن ریخت
یونگی خودشو از دختر بیرون کشید اما هنوزم یه دیلدو همراه با عضو جیمین داخلش بود
یونگی بیضه های جیمینو با دیلدوی ماساژور فشار میداد و باعث میشد اون از لذت جیغ بکشه
*اههههههههههه.یونگگگگگگگگگ!!!!!!!!!!!!!عاشقتممممممممممممم!!!!!!
یونگی با شنیدن این حرف دختر رو کنار زد و عضو جیمین رو از واژنش دراورد
دختر بیحال و با پاهای باز روی تخت افتاد و یونگی دیلدو رو از جیمین خارج کرد و خودشو جایگزین کرد
ضربه هاشو مستقیم روی پروستات جیمین میکوبید و بهش لذت میداد
دختر بلند شد و دهن داغضو دور عضو جیمین حلقه کرد و براش ساک زد و یونگی توی پروستاتش کوبید و سینه هاشو مکید و گاز گرفت و با ویبراتور به بیضه هاش حمله کرد
در عین حال یه دیلدوی بزرگ رو توی واژن دختر فرو کرد تا برای دفعه هفتم ارضاش کنه
البته واجبه که بگم اینکارو برای تنبیه کردن اون دختر انجام داد چون توی سکس دوتا پسر وارد شده بود..
دختر برای دفعه هفتم ارضا شد و یونگی توی جیمین ارضا شد و جیمین توی دهن دختر به شدت شروع به ارضا شدن کرد
کل تخت پر از کام شده بود و جیمین تا به حال انقدر از سکس لذت نبره بود
دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد
*پیشم بخواب...لطفا
یونگی کنار جیمین دراز کشید و دستاشو دور بدنش حلقه کرد
/من اینجام بیبی بوی هورنی
بوسه پر از ارامشی روی لبای جیمین زد
/بهتره بریم خونه تو...دوست ندارم شبو اینجا بخوابیم
جیمین بیحال سرتکون داد و یونگی ملافه رو دور بیبی بویش پیچید و خودشم لباس پوشید و بیبیشو روی دستاش بلند کرد
پول هرزه رو پرداخت کرد و هزینه اتاق و بقیه چیزام حساب کرد و از بار خارج شد
مینجه و رفیقاش صحنه ای که استادشون برهنه و پیچیده شده توی ملافه با مهمون عزیزش از اونجا خارج میشد رو دیدن و لبخند های کثیفی روی لباشون شکل گرفت...
×پس سنسه...هرزست...
***
صبح روز بعد.
جیمین با سردرد بدی از خواب بیدار شد
میخواست روی تخت بشینه اما کمردرد شدیدش بهش اجازه نداد
انگاز دیشب یه تریلی از روی بدنش رد شده بود
اروم اروم چیزایی که اتفاق افتاده بودن رو یادش اومد
یه سکس کامل و طولانی با یه دختر هات...و....و!!!!!!!!
به فاک رفتنش توسط مهمونش مین یونگی!!!
قبلا هم با مردها خوابیده بود ولی اینکه اون ادم مین یونگی بوده یکم معذبش میکرد
گونه هاش به سرعت قرمز شدن و اروم از روی تخت بلند شد
زانوهاش میلرزیدن ولی اون یه سنسی نینجا بود و اینجور چیزا نمیتونستن جلوشو بگیرن
کیمینوی صورتی پودری کوتاه با طرح گندم های مشکیشو برداشت و پوشیدش
تقریبا تا بالای زانوهاش میومد
همونطور که دستشو توی موهاش میکشید و از بد حالت بودنشون متوجه میشد که دیشب حموم هم کرده سمت سالن رفت
عطر خوب بیکن و تخم مرغ میومد و باعث میشد شکمش صدا بخوره
با شنیدن صدای شکم جیمین سمتش برگشت و لبخندی که کم دیده میشد رو زد
/کُنیچیوا جیمین سنسه
به زبان ژاپنی بهش سلام کرد و باعث شد جیمین لبخند جذابی بزنه و دستشو توی موهای پاستیلیش بکشه
/بیا بشین صبونه بخور حتما خیلی گشنه ای
***
یک هفته بعد.ویلای کیم.منطقه ثروتمندنشین.
تهیونگ برای خرید بیرون رفته بود و جونگ کوک توی ویلا تنها بود پس تصمیم گرفت یکم برای شوهرش خودشو خوشگل کنه
از توی وان بیرون اومد و سریع خودشو خشک کرد و همونطور برهنه سمت اتاقشون رفت
باکسر سفید و تنگش رو پوشید از توی لباسای تهیونگ یه پیرهن مردونه یقه دار سفید انتخاب کرد و پوشیدش
موهای بلند شدش رو نصفه و نیمه پشت سرش جمع کرد و بستش و چهار دکمه اول پیرهنش رو باز گذاشت و تا سر شونه هاش پایین کشیدش تا ترقوه ها و مارک های کمرنگ شدش توی چشم باشه
روی تخت بزرگشون بین ملافه و بالش ها دراز کشید و با گوشیش مشغول بازی شد
تهیونگ به ویلایی که برای ماه عسل انتخابش کرده بود رسید و ماشینشو پارک کرد و داخل رفت
-من اومدم دارلینگ
صدایی نیومد
خریدهارو روی اپن گذاشت و سمت اتاقشون رفت و با صحنه پرستیدنی ای روبه رو شد
عشق زندگیش توی اون لباسای کم بین ملافه های سفید دراز کشیده بود و پوست روشنش مثل الماس میدرخشید
موهای بلند شدش رو بسته بود و جلوشو توی چشماش ریخته بود و خوابش برده بود
لباش از هم باز بود
به شدت کردنی به نظر میومد!
-گاد....مجبورم..
تهیونگ با دیدن رونهای براق و خوشتراشش که رد های مارک های روش خیلی کمرنگ شده بودن متوجه شد که تحریک شده
اروم روی تخت خزید
اول نمیخواست بیبیشو بیدار کنه اما شق دردش باعث شد اروم دستشو روی صورت زیبای بیبیش بکشه
+هوووووممممممم
کوک به پهلو خوابید و دستشو از قصد به عضو مردش زد
قصدش از اول یه رابطه سافت بود و حالا واقعا میخواستش
-عاح...کوکیییی..
تهیونگ نالید و سخت تر شدن عضوشو حس کرد
+هوووووم
کوک با شیطنت چشماشو باز کرد و به لبای مردش حمله کرد
+بجنب نمیخوام برنج ناهارمون بسوزه!
تهیونگ که عجله بیبیشو دید فورا زیپ و دکمه خودشو باز کرد
جونگ کوک هم پیرهن رو از تن بلوریش دراورد و موهاشو باز کرد
تهیونگ توی یه حرکت بیبیشو روی تخت کوبید و به گردنش حمله کرد تا مارک هاشو تمدید کنه
کوک ناله های ارومی میکرد و بیشتر میخواست اما تهیونگ اروم اروم پیش میرفت
+باید حتما فریاد بزنم که با تصور تو روی تخت درحالی که دارم سعی میکنم رو دیکت بشینم انقدر هورنی شدم که درخواست سکس کردم؟؟؟
با شنیدن این حرف تهیونگ با تعجب خندید
-واقعا؟!
+شک داری؟؟؟
تهیونگ بوسه ای روی لبای همسرش زد و سرشو به نشانه منفی تکون داد
-پس بیا زودتر شروعش کنیم چون قراره خیلی سخت رو دیکم بشینی...میخوام انقدر پرت کنم که شکمت بزرگ شه
کوک با شنیدن این حرف و حس زبون تهیونگ روی گوشش نالید و قبل از اینکه تهیونگ از روی بدنش بلند بشه بوسه ای ازش گرفت
تهیونگ روی تخت دراز کشید و عضوشو مالید و با پریکامش کاملا خیسش کرد
کوک با لذت به حرکات تهیونگ خیره شد و وقتی کارش تموم شد کمی از پریکام خودشو برداشت و سر عضو مردش گذاشتش
-هوووم..کارای کثیفی میکنی بیبی
کوک خندید و روی شکم تهیونگ نشست
+پس میخوای شکمم بزرگ بشه؟
-یکمم بیاد جلو مشکلی نیست میخوام فقط ببوسمش و از نرمیش و اینکه کامم پرش کرده لذت ببرم
کوک ناله ای کرد و روی پاهاش بلند شد
عضو تهیونگ رو با دستاش گرفت و روی ورودی خودش تنظیمش کرد
تهیونگ هم دستای بزرگشو دو سمت پهلوهاش گذاشت و لپ های باسنشو از هم باز کرد
-مطمئنی میخوای انقدر سریع پیش بریم؟امادت نکردم..
کوک سرتکون داد
+فقط میخوام باهات بخوابم..همین
تهیونگ از این حد هورنی بودن بیبیش خوشش میومد
اینکه وقتی نیاز داشت با وجود خجالتش بهش گفته بود که میخواد باهاش بخوابه
اروم پاهاشو خم کرد و سرعضو تهیونگ به سوراخش فشار وارد کرد
لباشو از هم باز کرده بود و با تمام دقت تلاش میکرد روی عضو بزرگ مردش بشینه
کلاهک التش کاملا توی بدنش بود و حالا که امادش نکرده بود به شدت تنگ بود
تهیونگ از لذت ناله کرد و پهلوهای کوک رو فشرد
+آه...درد داره..
خودشو پایینتر کشید و بخاطر درد دوباره بالا رفت
-عاح کوکی...خیلی کار بدی کردی
کوک دوباره با وجود دردش خودشو پایین کشید و روی عضو مردش نشست
تهیونگ از لذت نالید و کوک از درد جیغ زد
+آآآآههههه تهیوننننننننگ!از دفعه قبل خیلی بزرگترهههههه!!!!
تهیونگ اروم خندید و پهلوهاشو نگه داشت که بلند نشه
-یکم صبر میکنیم عزیزم...وقتی اینجوری لباس میپوشی انتظار نداشته باش شق نکنم
+ب..بزار یه کوچولو..بلند شم...خیلی درد دارم
تهیونگ کمر و باسنش رو نوازش کرد
-یکم تحمل کن بیبی...الان عادت میکنی
کوک به گریه افتاد
+میخواستم یه....یه سواری خوب برات..برم....
تهیونگ کمرشو کمی فشار داد و کمر خودشو قوص داد و اخم کرد
-الانم داری همینکارو میکنی لاولی
کوک با حس تکون خوردن کمر تهیونگ اخم کرد
+آ...آآهه...ق...آآهه..قرار بود..برام صبر کنی!
-دیگه باید عادت کرده باشی عشقم
کوک با چشمای ملتمسش نگاش کرد
+حالا باید چیکار کنم؟!
تهیونگ تکخندی زد و یکی از دستاشو به عضو همسرش رسوند و گرفتش
-حالا سواری کن خوشگلم...با سرعت سرسام اوری بالا و پایین برو و ددیتو دیوونه کن
کوک با درد از روی عضو مردش بلند شد و کمرشو به جلو خم کرد و باعث شد تهیونگ با ترس دستاشو به کمر و پهلوش برسونه و بلندش کنه
-دارلینگ!!!کمرت نباید حالت عوض کنه..نمیخوام درد بکشی
جونگ کوک بینیشو بالا کشید و دستاشو روی شکم تهیونگ گذاشت
+ن..نگهم دار..ته..
تهیونگ لبخندی به کیوتیش زد و کمرشو براش نگه داشت تا توی حالتی باشه که قوصش نه زیاد و نه خیلی کم باشه و کمکش کرد اولین سواریشو انجام بده
با درد زیادی دوباره روی عضو مردش نشست و کارشو دوباره ودوباره تکرار کرد
همونطور که روی عضوش سواری میکرد از حرکات ماهرانه دست تهیونگ روی عضوش لذت میبرد
زیاد طول نکشید که با ضربه هایی که به پروستاتش میخوردن و حرکات دست تیهونگ ارضا شد
تهیونگ هم درست بعد از اون ارضا شد
+ب..بازم..بازم انجامش بدیم...لطفا
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و بیبیشو روی تخت کوبید
-برای اینکه خسته نشی اینطوری ادامه میدیم
کوک رو روی تخت درازکشوند ولی اون بلند شد و مقابل عضو مردش موند و لیسش زد
کارشو چندین بار تکرار کرد تا وقتی که تهیونگ دوباره تحریک شد
فورا بیبیشو روی تخت هل داد و روش خیمه زد و به کمک دستش دوباره روش تنظیم کرد و واردش شد
انقدر لذت میبردن که متوجه زمانی که میگذشت و برنجی که دیگه سوخته بود نشدن
روند سکسشون تا سه راند بعد از این هم ادامه داشت
هربار توی پوزیشن جدید
یکبار هردو به پهلو بودن و تهیونگ از پشت ضربه میزد
یکبار تهیونگ دراز کشیده بود و کوک از به کمر روی بدنش دراز کشیده بود درحالی که تهیونگ عضوشو ارضا میکرد اون هم خودشو تکون میداد و توی ضربه زدن به تهیونگ کمک میکرد
و بار اخر هم...
+م..محکمتر!!!!!!!!!!!
تهیونگ با تمام توانش ضربه میزد
دو دستی کمر همسرشو نگه داشته بود و از پشت توش میکوبید
توی پوزیشن ایستاده بودن
کوک خم شده بود و دست و صورتش روی تخت بود و پاهاش روی زمین و تهیونگ هم از پشت کمر میزد و روی کمر و باسن بیبیشو پر از رد گاز و کبودی کرده بود
+محکمتررررررررررررررررررر!!
زیاد طول نکشید که توی دست تهیونگ و برای دفعه شیشم ارضا شد
تهیونگ با کامش روی دستش بازی میکرد و همچنان کمر میزد تا اینکه بالاخره خودش هم توش ارضا شد
کامش از چهاردفعه قبلی هنوز توی بدنش بود و ایندفعه هم بهش اضافه شد
شکمش کمی جلو اومده بود
درست همونطور که تهیونگ میخواست
-آآآآااااه
تهیونگ از لذت ناله کرد و ازش خارج شد
کوک دیگه نایی نداشت پس فقط روی تخت افتاد
کام تهیونگ از مقعدش بیرون میریخت و این چیزی نبود که تهیونگ بخوادش پس از توی چمدونشون یه بات پلاک برداشت و اونو توی مقعد همسرش فرو کرد
+آآههه...چ..چرا؟؟
تهیونگ کنارش دراز کشید و مشغول نوازش کردن کمر و باسنش شد
-کلی زحمت کشیدم تا شکمت یه کوچولو بیاد جلو...زحماتمو حدر نده
کوک خندید و تو اغوش شوهرش فرو رفت
+خیلی عاشقتم...
-من بیشتر عاشقتم عزیزم...
ناگهان کوک به خودش اومد و دستشو روی شکم برامدش گذاشت
+وایی..برنج سوخت!
تهیونگ خندید و کمرشو گرفت و پیشونیشو بوسید
-وقتی از بیرون اومدم زیرشو خاموش کردم
***
سه ساعت بعد.
هردو از خواب بیدار شده بودن و دوش گرفته بودن و توی بالکن ویلاشون مشغول تماشای آسمون بودن
+اون روز که با یه الماس خریدیم هیچ وقت فکرشم نمیکردم به اینجا برسیم..ازدواج کنیم و عاشق هم بشیم
-ولی من توی رویاهام همیشه با گلد قرار میذاشتم و مال خودم میکردمش
+واو...من حتی فکرشم نمیکردم تو وجود داشته باشی
تهیونگ تکخندی زد و بازوهاشو دور شونه های گلدش محکمتر کرد
لباشو روی پیشونی جونگ کوکش گذاشت و بوسیدش
-اشکالی نداره...ولی من همیشه خیلی دوست داشتم و دارم
+منم دوست دارم ته..
(پایان کاپل ویکوک)
***
زمستان.ژاپن.توکیو.
*مینجه باهام بحث نکن و فقط به بچه ها تمرین بده همین!
×سنسه؟؟؟یعنی نمیتونم نگرانت بشم؟؟از صبح که از اتاقت بیرون نیومدی الانم که اومدی پات میلنگید راستشو بگو بدون ما ماموریت رفته بودی؟
مینجه با سمجی دنبال جیمین راه افتاده بود و میخواست هرجور شده از زبون خودش واقعیت رو بشنوه
*میخوای به چی برسی؟؟
مینجه ابرویی بالا انداخت و مقابل استادش ایستاد
×میخوام دلیل واقعی لنگ زدن و کمردردتو بگی سنسه
جیمین با پررویی توی چشمای مینجه نگاه کرد
*سکس. دیشب با دوستپسرم خوابیدم مشکلی داری؟
مینجه لبخند ناباوری زد و زیرلب چیزی گفت که بعد از ریکشن استادش ارزو کرد کاش هرگز نمیگفتش
×پس واقعا هرزه ای
جیمین بعد از شنیدن این حرف پاشو بلند کرد و روی شونه مینجه گذاشتش و توی چشماش خیره شد
*اگه یکبار دیگه حرف مفت از دهنت دربیاد از این قلعه اخراج میشی..متوجه شدی؟
مینجه با پررویی یکی از دستاشو دور کمر جیمین انداخت و با دست دیگش داخل ران همون پاش که روی شونه اش بود رو لمس کرد
*دستتو بکش
جیمین با اخم و عصبانیت گفت تا جدی بودنشو نشون بده اما وقتی سه تا دوستای مینجه از اطراف راهرو سمتشون اومدن ترسید و دلپیچه بدی گرفت
*گفتم دستتو بکش مینجه!!!!!!
میخواست بلند داد بزنه اما دستای کسی روی دهنش قرار گرفت
از تمام توانش استفاده کرد و پاشو روی شونه مینجه فشار داد و جوری پشتک زد که؛ فردی که از پشت دهنشو گرفته بود روی زمین کوبیده شد و مینجه و دوتا دوستاش دیگش محاصره کردنش
*بیایین جلو
مینجه به دوستش اشاره کرد و اون با مشت به سمت استادشون حمله ور شد اما جیمین به راحتی اون رو هم نقش زمین کرد
×همین که سخت به دست میای منو مجذوبت کرده سنسه
بعد از گفتن جملش خودش و دوستش شمشیر هاشون رو بیرون کشیدن و به استادشون حمله کردن
این قرار بود یه تجاوز گروهی ساده باشه نه یه مبارزه برای برکنار کردن استاد پارک!
جیمین با دست خالی با دو مرد قد بلندتر و هیکلی تر از خودش که مسلح هم بودن مبارزه میکرد
شونه سمت راست و ران سمت چپش زخمی شده بود و کمی از سرعت حرکاتش کم میکرد اما بازم برتر از اون دونفر بود
با وجود کمردردش اما بازم خوب از خودش دفاع میکرد
همه اعضای قلعه دورشون جمع شده بودن و حالا مبارزشون تا داخل حیاط کشیده شده بود
مینجه شمشیرشو با مهارت توی هوا تاب داد و وقتی به جلو حرکتش داد همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد
شمشیرش تا 7 سانت توی شکم استادش فرو رفته بود
یعنی داشت کسی که روش کراش داشت رو میکشت؟؟؟
به سرعت شمشیرش رو بیرون کشید و اونو زمین انداخت و سمت استادش دوید
×جیمین!
همه شاگردها دور و بر استادشون جمع شدن
میدونستن اون توی حال جسمانی خوبی نیست و بخاطر همین هم زخمی شده وگرنه اون جوان ترین استاد نینجای ژاپن بود!
×گوشی استادو از اتاقش بیارین باید با دوسپسرش تماس بگیریم به امبولانس زنگ بزنین!!!!
***
حدود یکساعت بعد.
یونگی با استرس وارد بخش شد و در اتاق رو با صدای بلندی باز کرد
/جیمین!!!!!!!
جیمین بیهوش بود و مینجه کنارش نشسته بود و فقط به چهرش خیره بود
یونگی به سرعت سمت مینجه دوید و یقه اشو توی مشتاش گرفت
/تو چه غلطی کردی!؟؟!؟؟؟!؟؟!؟!!
مینجه با بیچارگی شروع کرد به گریه کردن
×واقعا نمیخواستم بهش اسیب بزنم توروخدا منو ببخش
یونگی مشتی نثار گونه مینجه کرد و خواست مشت بعدی رو هم بزنه که ناگهان صدای جیمین باعث شد دست از کارش برداره و مینجه رو پایین بندازه
/جیمین!
کنارش ایستاد و دستشو توی دست خودش گرفت
/عزیزم...حالت خوبه؟؟
*خوبم یونگ..میخواستم بهت بگم...دومی رو محکمتر بزن
یونگی خندید و پشت دست جیمین رو بوسید
/باشه عزیزم..باشه...یه گوشمالی درست و حسابی میدمش
جیمین سرشو تکون داد و چشماشو بست تا کمی دیگه استراحت کنه اما همون موقع صدای ضعیف یونگی رو شنید
/جیمین...میدونم من یه ادم بدم...ولی...تو دوست داری با یه ادم بد ازدواج کنی...و باهاش فرار کنی..؟
***
_The End_
1399/11/11
YOU ARE READING
GOLD
Fanfictionداستان درباره پسریه که شهرت بدی داره و همین شهرت بد باعث شده یکی از سهامدارهای بزرگترین شرکت تجارت الماس بهش جذب بشه و اونو برای خودش بخواد. و البته که تهیونگ هرچیو بخواد؛ به دستش میاره!