Chapter 35; جشن

80 15 1
                                    

قلم رو با لطافت خاصی روی دیوار میکشید و توی دنیای خودش غرق شده بود. اون رنگ ها تمام دنیاش رو زیبا کرده بودن. شاید باید از خدا به خاطر وجود چنین رنگ هایی تشکر میکرد چون اون رنگ ها تمام چیزی بودن که همراه جونگین بهش نیاز داشت. دلش میخواست میتونست دنیای جونگین رو هم رنگی کنه ولی خب به قول دوست پسرش همین الانش هم با وجود اون کلی رنگ توی زندگیش پاچیده شده بود و دیگه نیازی به تلاش دوباره اون نبود.
صدای زنگ گوشیش بلند شد و کیونگسو از پایه ای که روی اون قرار گرفته بود پایین اومد. به سمت میز توی اتاق رفت و با دیدن شماره جونگده با با خوشحالی جوابش رو داد.

-"هی سلام! خوبی؟ میخواستم بعد از ظهر بیام پیشت."

-"سلام به پسر سخت کوش ما! من خوبم. زنگ زدم تا یه خبر خوب رو بهت بدم."

کیونگسو با اضطراب گوشی رو توی دستش جا به جا کرد و گفت:

-"چیزی شده؟"

-"بله شده. اگه بعد از ظهر میخوای بیای اینجا بهتره نیای."

شوکه از حرف جونگده صداش رو بالا برد.

-"چرا؟ اتفاقی افتاده؟! من ناراحتت کردم؟"

-"نه نه اصلا! فقط دیگه نیازی به من نداری."

با تعجب روی مبل میز نشست تا تکیه گاهی داشته باشه.

-"یعنی...یعنی میگی..."

-"بله میگم که تو درمان شدی و دیگه نیازی نیست پیش من بیای."
شوکه شده سعی کرد تا بفهمه واقعا چه اتفاقی افتاده. بعد از کمی لود شدن با ذوق گوشی رو از گوشش فاصله داد و جیغ محکمی زد. همه تلاش هاش امروز جواب داده بود و اون بالاخره میتونست با افتخار توی چشمای دوست پسرش خیره بشه. با خوشحالی روی مبل وسط اتاق پرید و خنده بلندی کرد. میتونست صدای خنده جونگده رو از پشت تلفن حس کنه. درسته...! امروز همه ی دنیا قرار بود بهش لبخند بزنن. بعد از دو چند ماه بی خوابی ها و مریض شدنای بی وقفه اش بالاخره میتونست با خیال راحت برای جونگین غذا درست کنه. دیگه ترس نگه داشتن چاقو توی وجودش نبود. صدای خنده هاش کل اتاق خالی رو پر کرده بود و میتونست بگه برای اولین بار بعد از اون اتفاق از ته دل خوشحاله.

با لبخند غلیظی که روی لباش بود گوشی رو دوباره روی گوشش گذاشت و داد زد.

-"کیم جونگده! عاشقتم!"

جونگده پشت تلفن خنده ای کرد و صداش رو بالا برد.

-"اگه جونگین بفهمه این رو به من گفتی کلم رو میکنه کیونگسو."

ذوق زده خنده ای کرد.
-"نمیدونم چطور ازت تشکر کنم جونگده. تو خیلی کمکم کردی برای این درمان. واقعا نمیدونم چطور جواب زحماتت رو بدم."

-"جواب زحمات من تویی کیونگسو. وقتی تو خوشحال باشی یعنی ازم تشکر کردی. حالا هم بهتره این خبر رو به جونگین و بقیه بگی. توی این چند ماهه اونا هم خیلی اذیت شدن."

▪︎پسر دیوانه; 𝐂𝐫𝐚𝐳𝐲 𝐁𝐨𝐲▪︎حيث تعيش القصص. اكتشف الآن