پارت دومم سریع آپ میکنم^-^"
━━━━━━༺༻ ━━━━━━(دو روز بعد؛۲۴ ساعت مونده به اتمام زمان؛یونگی)
━━━━━━༺༻ ━━━━━━
اگه یه روزی یکی بهم میگفت که میشه با دست خالی یه کشتی ونزی ساخت با شمشیر سرشو میبریدم بعدم یه شات سنگین سفارش میدادم!
من دو روز کامل نخوابیدم و بیدار موندم و کشیک دادم ولی هیچ وقت نفهمیدم جین چطوری دست تنها هر یک ثانیه یکی از اون درختا که الان میدونم اسمش نخله رو قطع میکرد یا درواقع میکند و نقش و شکل بهش میداد!
اون لعنتی از یه قایق کوچیک یه کشتی ونیزی ساخت-
هنوزم باورم نمیشه!
برگردیم سراغ نقشه-
با توجه به این کشتی ونیزی اگه طوفان و خستگی،دریا زدگی،دزدای دریایی و اتفاقات ناگوار رو فاکتور بگیریم ۱۰ ماه طول میکشه برسیم و اگه فاکتور نگیریم.......نمیخوام راجب مدت زمان بحث کنم!+پوفففففق-
÷کلافهای؟
با شنیدن صدای جین از کنار گوشم پریدم-
لعنتی مثل اسمش رسما جنه!(توی زبان انگلیسی جن رو جین مینويسن و میگن😂)
با چشم غره بهش نگاه کردم:
+تو یه زنگوله برات لازمه!خنده قشنگی سر داد-
کوفت مین یونگی حواس لعنتیتو جمع کن!
کلافه دوباره به نقشه ها نگاه کردم و توی دفترچه ای که داشتم ادامه نقشه رو نوشتم-
نیاز نبود که نگران خوندن جین باشم چون کسی این روزا زبان عثمانی قدیم رو سعی نمیکرد یاد بگیره!
بعد آخرین بند تیر و کمان رو برداشتم تا برم شکار!
جینو کنار زدم:
+رسما دارم به یه گیاهخوار تبدیل میکنی جین امشب گوشت خوک داریم!جین خندید و با خنده ای که تو صداش مونده:
÷خودتو اذیت نکن نمیتونی هیچ کدوم از حیوونا اینجارو شکار کنی؛سعی میکنم ماهی برات بگیرم!درحالی که داشتم میرفتم سمت جنگل:
+زحمت نکش من دیروز با قایق کل جزیره رو متر کردم؛تا گِرِه ها (واحد اندازه گیری مسافت و عمق در قدیم) ماهی پیدا نکردم-جین دست به سینه با یه لبخند به ظاهر زیبا ولی رو مخ جوابمو داد:
÷من کارم تموم شده حوصلم سر میره پس حداقل سعی میکنم!پشتمو بهش کردم و همونجور که دور میشدم داد زدم:
+هرجور راحتی-و داخل جنگل اون برای اولین بار پا گذاشتم!
خب میدونین...
شاید واقعا باید به حرف اون جنه عجیب غریب گوش میکردم-━━━━━━༺༻ ━━━━━━
(شکار اول):
YOU ARE READING
capten hart _کاپیتان قلب(پس این کلید اصلیه!)
Fanfictionفصل دوم کاپیتان قلب- فصل اول با اسم "قفل های لعنتی" توی صفحه قرار داره=)