یونگی
صدا! عطر! حس!
صدای تاختن سم لیلی و عطر چمن و جنگل همراه حس باد تو شنلم و اینکه چشم های زیادی درحال نگاه کردنم هستن.
رو اعصابمه.
لیلی به تاختن ادامه داد و تا زمانی که تاری دید چندین اسب و سوارشون مقابل چشام عادی نشد بهش دستوری ندادم.
بالاخره نزدیک سواران شدیم و افسار لیلی رو کشیدم تا یورتمه بره؛خودم هم از حالت خمیده درومدم و صاف نشستم!
بالاخره این دیدار مجدد بود باید با وقار بنظر میرسیدم!
اندازه سه قدمی سواران افسار اسب رو کشیدم و اون ایستاد و بعد کمی چپو راست کردن خودش کاملا واستاد!
من و سرکرده سواران از اسب پایین اومدیم.
٪: (خوشحالم میبینم زنده ای بعد این همه وقت یونگی)
+:( ممنون جیکوبی)
با نیشخند شنل رو از سرش پایین انداخت و ماسک رو از صورتش ورداشت-
٪ :(اوه بعد این همه وقت تونستی منو بشناسی مایع افتخاره!)خنثی نگاهش کردم-
+:(چهره مضخرفت رو یادم بره صدای تخمیتو یادم نمیره که ابله!)با بی ادبیم قهقه ی بلندی از حرص سر داد!
اشاره زد و باقی سواران پیاده شدن-
کمان هاشون رو آزاد کردن و به اطراف به روی شاخه ها یا سنگ ها پراکنده شدن!محافظ کار لعنتی-
از حق نگذریم حرکت جذابیه!٪ :(زیاد وقت نداریم یونگ!)
به چشاش نگاه کردم و ماسکم رو ورداشتم-
+:(آره ولی قبلش چنتا سوال دارم!)٪:(منم همینطور اول من میپرسم؛ کی زده صورتتو جر داده؟)
اومدم یه چیزی بگم ولی با فکر کردن به سوالش اصلا یادم رفت چی میخواستم بگم!
یکم با چشای خطی به سختی نگاهش کردم و وقتی زبونم رو پیدا کردم¹(wen I found my language)جواب دادم-
+:(دزد دریایی ترسناک!)٪:(آها خب چی میخواستی بپرسی؟)
+:(راستش یادم رفت!)
تکخنده ای زد-
٪:(فکر کنم تقصیر منه!شرمنده!)سر تکون دادم-
+:(بیخیال بریم سر اصل مطلب!)٪:(همین اول کار بگم اوضاع تو انگلیس خیلی بد بهم ریخته!)
+:(چیشده؟)
YOU ARE READING
capten hart _کاپیتان قلب(پس این کلید اصلیه!)
Fanfictionفصل دوم کاپیتان قلب- فصل اول با اسم "قفل های لعنتی" توی صفحه قرار داره=)