1

73 6 0
                                    

به تاریکی خونه خیره میشم. در رو میبندم و وارد میشم. نگاهم رو مبچرخونم و به کمدی که درش نیمه بازه میدم. پوزخند رو لبام میشینه.:« پس بالاخره اومدی , استیو»
سرم و سمت اتاق میچرخونم. پسر قد کوتاه و لاغری جلوی در ورودی اتاق به در تکیه داده توی تاریکی ، اون بخش رو تیره تر کرده . دستم و روی دیوار میبرم و برق رو روشن میکنم. با چشمای  بی تفاوت و چهره ی  سردم بهش خیره میشم. تکیه اش رو از روی در بر میداره و سمتم میاد .
دست سردش رو روی گونم میزاره و اروم نوازشش میکنه. : « بگو اون کجاست ، تا خانوادتو ول کنم.»
دستم و بالا میارم و محکم صاق دستش رو توی دستام میگیرم. فشار حلقه دستام و دور دستش بیشتر میکنم. اخمام رو در هم میکنم .: « با چه اجازه ای دست کثیفت و به صورتم زدی؟»
با صدای بلند میخنده و دستش و از تو دستم بیرون میکشه.:« اوه ،الان دستام کثیفن؟ »
مکث میکنه . به دستش نگاه میکنه و دوباره با صدا میخنده . دستش و روی سینم میزاره و اروم سمت دیکم پایین میبره. خودش و سمتم خم میکنه :« دستام اشکال داره ولی بقیه چیزا نداره؟»
به عقب هولش میدم و ازش فاصله میگیرم .:« اقای وایت این برای دو سال پیشه بهتره حد خودتو بدونی .»
تو جاش صاف میشه و ابرو بالا میندازه . دستشو تو موهاش میبره و به بالا هولشون میده. نگاهش و تو خونه میچرخونه و سمت مبلا میره. روی یکیشون میشینه و سرش و سمت من میچرخونه . این برام سخته که وقتی باهاش تنها هم خودم و بی تفاوت نشون بدم. سمتش قدم بر میدارم و رو به روش میشینم. :« چی میخوای؟ فلش؟ »
گوشیش و روی میز میندازه و بهم خیره میشه. :« دقیقن »
پاهام و روی هم میندازم و بهش نگاه میکنم. « فلش شکسته ، خب ؟ »
توی نگاهش ناراحتی ریشه زده. به صندلی تکیه میده و نفس عمیقی میکشه. :« خب ، دوباره میسازیش »
پوزخند میزنم و پاهام و موازی به هم روی زمین میزارم و به جلو خم میشم.:« فکر میکنی انقدر راحته؟ سه سال طول میکشه »
شونه ای بالا میندازه و به چشمام خیره میشه . پوزخند ریزی رو لباشه . :« خیلی ارومی، نا سلامتی دخترت و کاترینا رو دزدیدن .»
اخمام و درهم میکشم و بهش خیره میشم.: « دزدیدن یا دزدیدی؟ هاح؟ میخوای به چی برسی؟»
خم میشه و گوشی رو روشن میکنه . با صدا میخنده . :« من که بهشون دست نزدم فقط کمک کردم  و میخوام به این برسم »
گوشی رو تنظیم میکنه و سمتم میگیرتش .:« ببین و لذت ببر.»
به گوشی خیره میشم . تصویر دقیقن از جلوی دختر بچه و زنی گرفته میشه. صورتشون از شدت خونریزی و زخم های روشون قابل دیدن نیست. با صدای جیغی که از دختر بچه میاد بهت زده بهش خیره میشم. دختر یه سالم، کتی ، جیغ میکشه و از کاترینا کمک میخواد.  نگاهم و سمت زنی که بی حال روی صندلی افتاده ، میچرخونم . صدای جیغای کتی و ناله های اروم کاترینا باعث میشه حس پوچی بهم دست بده .

heart of stoneWhere stories live. Discover now