سرش و به پام تکیه میده و چشماش رو میبنده.به شلوارم چنگ میزنه و از کشیده شدن شلوارم این رو میتونم بفهمم. اروم موهاش و نوازش میکنم. نفسم و کلافه بیرون میدم. بغضی که تمام مدت سعی در نادیده گرفتنش رو داشتم برتری پیدا میکنه و اشکام رو از چشمام سرازیر میکنه. دست چپم رو روی چشمام میزارم و اشکام و پاک میکنم. سرش و بالا میاره و با دیدن اشکام از جاش بلند میشه. دستاش و روی اشکام میزاره و سریع پاکشون میکنه. :« استیو، گریع نکن. ببخشید ... همش تقصیر منه .»
سرم و سمت خودش میکشه و توی بغلش میگیره. پاهام و کمی باز میکنم و دو طرفش میزارم . دستام رو دور کمرش حلقه میکنم و اروم بغلش میکنم. بوی تنش و گرمای بدنش ارامش خاصی بهم میده. دستش و روی سرم میزاره و اروم نوازشم میکنه. سرمو عقب میبرم و به چشماش خیره میشم .:« خیلی دوست دارم جرجیس ، خیلی زیاد .»
از جام بلند میشم و دستم و روی گونش قرار میدم. سرش و سمت دستم کج میکنه و گونش رو کامل روی کف دستم میزاره. :« نمیشه ، فقط یه بار دیگه بهم فرصت بدی؟ اگه خیانت کردم ، دو دستی تقدیم سازمانم کن . هر کاری دوست داری باهام بکن ولی اون زندگی رو که همیشه برام میگفتی رو ازم نگیر.»
به چشماش خیره ام و حرفی نمیزنم. میدونم قبول کردنش احمقانست ولی نمیتونم ردش کنم. نفسم و کلافه بیرون میدم و سر تکون میدم . :« اعتمادم و جلب کن ، با هر روشی که فکر میکنی جواب میده.»
دستاش و دورگردنم حلقه میکنه و من رو سمت خودش میکشه و فاصله ی صورتامونو کم میکنه. :«پشیمونت نمیکنم استیو.»
لبخند کجی میزنم و پیشونیم و به پیشونیش میچسبونم. دستم و رو کمرش تکون میدم و از پهلوهاش کنار تنش میبرم. بعد مکث کوتاهی ازش فاصله میگیرم و سمت تلوزیون میرم . فلش رو در میارم و سمتش میگیرم. :« بیا هر چیزی که باید و این دو سال دیدم ، دیگه از این به بعد نگهداشتنش مهم نیست. »
به فلش نگاه میکنه و ازم میگیرتش . ببخشیدی زیر لب میگه و به فلش خیره میشه. روی مبل میشینم و تلوزیونو روی یکی از شبکه هایی که فیلم نشون میده تنظیم میکنم. با حس دستاش روی شونم سرم و به چپ میچرخونم و بهش نگاه میکنم. مظلومانه نگاهم میکنه.:« میشه توی بغلت بشینم؟»
به چشماش نگاه میکنم و بعد مکث کوتاهی سرم و به اره تکون میدم. مبل رو دور میزنه و میاد جلوم. پاهاش و از هم باز میکنه و روی پاهام رو بهم میشبنه. یکم جلو میرم تا پاهاش راحت باشن .
سرش رو توی گردنم فرو میکنه و روی شونه هام میزاره. اروم پشتش و نوازش میکنم و به تلوزیون خیره شدم. خوردن نفساش به گردنم قلقلکم میده و یه مقدار برام تحریک کنندست. سرش و بلند میکنه و رو به روی صورتم قرارش میده. چشماش و نوک دماغش قرمزه. ناراحت نگاهش کمرنگ شده و چشماش برق میزنه. فاصله ی صورتمون رو از هم کم میکنه و لباش رو روی لبام میزاره. بی حرکت نگهداشتن خودم برام سخته. لباش و اروم تکون میده و میبوستم. دستم و که پشتش بود رو روی رون پاش میزارم. بعد یه مکث کوتاه شروع میکنم به بوسیدنش. گاز ریزی از لباش میگیرم که باعث میشه ناله ی ارومی کنه. دستاش رو بالامیاره و دور گردنم حلقشون میکنه.به کمرش قوسی میده و کمرشو روی پاهام اروم اروم تکون تکون میده. چشمام رو پایین میبرم. برجستگی شلوارش روی شلوارم کشیده میشه و نشون میده با چند تا بوسه تحریک شده. دستام رو زیر پاهاش میبرم و از جام بلند میشم. با این کارم بوسیدن و قطع میکنه و سریع چشماش رو باز میکنه . دستاش از دور گردنم ول میشه و به لباسم چنگ میزنه . نگاهش ترسیدست :« اس.. استیو ، ببخشید ، نمیکنم دیگه ، بزار همون جا باشیم ، لطفا.»
خندم گرفته ولی نگاهم و عصبانی میکنم . سمت اتاقم میرم و در رو با پا میبندم. روی تخت میزارمش و روش خیمه میزنم. ابرومو بالا میندازم.:« ولی من میخوام تنبیهت کنم . »
نگاه ترسیدش جاش رو به تعجب و پرسشی میده. دستم و روی برجستگی شلوارش میزارم و اروم روش میکشم. ناله ای میکنه و لباش رو گاز میگیره. اروم زمزمه میکنم. :« همیشه انقدر حساس بودی؟»
دستش و روی دستم که روی شلوارشه قرار میده و ملتمس نگاهم میکنه. :« استیو ، میخوامش ، میشه؟»
سرم و پایین میبرم و توی گردنش فرو میکنم. صدام و خمار میکنم و به دکش فشار زیادی وارد میکنم. :« من فقط خشن پیش میرم. اوکیی؟ »
اخی از درد میکنه و با حرفایی که میزنم لب میگزه. دستاش رو دور گردنم حلقه میکنه و اروم زمزمه میکنه :« همه چیز رو باتو دوست دارم.»
سرم و بالا میارم و به چشماش خیره میشم. لبم و روی لباش میزارم و تند و سریع میبوسمش . همین طور که میبوسمش دستم رو روی دکش تکون تکون میدم. بین بوسه هامون ناله های خفه ای میکنه. روش دو زانو میشم و بلیزش و از تنش در میارم و پایین تخت میندازم . دستم رو از روی شلوارش سمت نوک سینه هاش حرکت میدم. سرم رو توی گردنش میبرم و گاز ریزی از گردنش میگیرم. همزمان با فشار دادن نیپلش هاش مارک های ریز و درشتی روی گردنش حک میکنم. اروم اروم نیپلش رو میمالم. صدای ناله هاش تحریکم میکنه و این باعث میشه دیکم به شلوار فشار وارد کنه و برآمده بشه. سرم و از توی گردنش در میارم و دستام رو سمت شلوارش میبرم و از پاهاش بیرون میکشم . پوست سفید و درخشانش با کنار رفتن شلوار برق میزنه. دستم رو سمت دیک سخت شدش میبرم و دورش انگشتام رو حلقه میکنم و فشار نصبت زیادی به دیکش وارد میکنم . ناله ی بلندی میکنه و دستش رو دور گردنم حلقه میکنه و به خودش نزدیک ترم میکنه. با صدایی که ازش شهوت مشخصه شروع میکنه به حرف زدن. :« عاح ... استیو ، اول باید خودمو تمیز کنم .»
لبش و گاز میگیره و به کمرش تکون ریزی میده. به صورت قرمز شدش نگاه میکنم و از روی تخت بلندش میکنم و سمت حموم حرکت میکنم. از این حالتاش دیکم سخت شده و از روی شلوار کاملن مشخصه. حموم این خونه نصبت به قبلی خیلی کوچیک تر و جمع و جور تره به همین خاطر وان توش جا نمیشه. روی سکو مینشونمش و سر تکون میدم. :« کارت تموم شد بیا بیرون .»
میخوام از حموم بیرون برم که دستم رو میگیره و سمت خودش میکشه. سمتش کج میشم و بهش نگاه میکنم. توی این حالت پوست سفیدش که عرق کرده و دیک برامدش تحریک کننده تر از قبل به نظر میاد . پاهاش و از هم باز میکنه و دست و روی لای پاهاش میزاره . لبش و میگزه و پوست سفید صورتش سرخ تر از قبل میشه . حالت چهرش جوریه که انگار تازه فهمیده چیکار کرده . لبخند ریزی ناخوداگاه روی لبام نقش میبنده. سمتش میرم و کامل جلوش قرار میگیرم. دستام و دور طرفش قرار میدم و سرم رو کنار گوشش میبرم و اروم زمزمه میکنم. :« دوست داری من تمیزت کنم؟»
نفسش رو لرزون بیرون میده و خجالت زده سرش و به اره تکون میده. :« از .. پیشم نرو.»
به چشماش نگاهی میندازم و سر به باشه تکون میدم . دستم و سمت سوراخ صورتی رنگش میبرم و اروم لمسش میکنم. انگشت اشارم و اروم داخلش فرو میکنم که ناله ای از لذت میکنه. منو به خودش نزدیک تر میکنه. لبم و روی لباش میزارم و ریز ریز میبوسمش. قلبم دیوونه وار توی سینم میکوبه. ناله هاش به خاطر بوسه هامون خفه شده. به پشتم چنگ میزنه و سرش و فاصله میده. :« بزارش داخلم .. اینجوری دیوونه میشم..عاح.»
YOU ARE READING
heart of stone
Mystery / Thrillerدرد و اشک و اه نیست کافی ، بر شما / مرگ سزاوارتان نیست کنون ، بر شما تاوان مرگ اورا خواهم گرفت ، از شما / نوشم جام خون را هر لحظه من ، از شما ترس از سیاهی ها هست در این ، حال شما / خواهم برد لذت ، از این حال شما از قدیم میگویند «به خدا بسپا...