پوزخندی میزنم و هولش میدم رو تخت . نگاه سردم و به چهره اش میدم. آخ ارومی میگه و بهم خیره میشه . این حالتش من و یاد گذشته ها میندازه و این چیزی نیست که من بخوام. دستم و سمت کمر بندش میبرم و بازش میکنم. شلوارش و از تنش در میارم . پوست سفیدش با در اومدن شلوارش برق میزنه . شلوارم و یه مقدار پایین میارم و پاهاش و از هم باز میکنم . دیکم رو توی دستام میگیرم و به سوراخ داغ و صورتیش میچسبونم. تمام اتفاقات این چند سال جلوی چشمام میگذرن و این باعث میشه عصبی تر از قبل بشم. دستش و بالا میاره و دور گردنم قرارشون میده. اروم زمزمه میکنه :《این .. بعد مدت ها اولین باره ... اروم باش ... 》
پوزخند میزنم .بدون اهمیت دادن به حرفی که زده با حرکتی یهویی به داخلش کمرم رو هول میدم . دادی از درد میزنه و لباسم رو توی مشتش میگیره . اخمام از تنگی داخلش در هم میشه. با ورود یهویی ماهیچه هاش دور دیکم حلقه ی تنگی ایجاد کردن و این باعث شده نفسم بند بیاد. سعی میکنم نادیدش بگیرم و سرعت نفسام رو کنترل کنم . حس خوبی داره اما عذاب وجدان و حس کثیفیی که میکنم مانع لذت بردنم میشه. سرعت کمرم و زیاد میکنم . دستام دوطرفش کنار تنش روی تخت قرار گرفتن . از حالتی که دارم مشخصه سعی دارم کمترین ارتباط پوستی رو برقرار کنم. اشک از گوشه های چشمش میریزه و با ناله و جیغ اسمم و صدا میزنه . نفس عمیق میکشم و به بیرون فوتش میکنم. موهای خیسم آشفته تکون تکون میخورن و قطره های آب رو پخش میکنن. تکون دادن کمرم داخلش به خاطر خشکی و سفتی سوراخش سخت شده . پاهاش و که روی هوا نگهداشته بود شل میشن روی تخت می افتن. دیکش سفت شده و با هر ضربه ای که به داخلش میزنم مقداری کام ازش خارج میشه.
از روش بلند میشم و بهش که روی تخت بی جون افتاده خیره میشم . پوزخند میزنم و شلوارم و بالا میکشم. تمام لباسش و بدنش از کام پر شده . با صدای سردی حرف میزنم:《 حالا گمشو .》چشماش رو اروم باز میکنه و بهم خیره میشه . اشک از گوشه ی چشمش سر میخوره و روی تخت میریزه . بالشتم و از روی تخت بر میدارم . بدون حرف از اتاق بیرون میزنم . نگاهم و داخل خونه میچرخونم و زمزمه وار حرف میزنم .:《 اینجا دیگه کثیف ترین جا شده .. 》
نفسم و بیرون میدم و سمت اتاق مهمان میرم . بالشتم و روی تخت میندازم و در اتاق میبندم. سمت تخت میرم و خودم و روش میندازم. به سقف خیره میشم و چشمام و میبندم. توب کمرم و دکم احساس درد و گرفتگی دارم. دستم و بلند میکنم و از ارنج روی صورتم میزارم. نفسام و ملایم میکنم و سعی میکنم افکارم رو از اتفاقات اخیر جدا کنم.
YOU ARE READING
heart of stone
Mystery / Thrillerدرد و اشک و اه نیست کافی ، بر شما / مرگ سزاوارتان نیست کنون ، بر شما تاوان مرگ اورا خواهم گرفت ، از شما / نوشم جام خون را هر لحظه من ، از شما ترس از سیاهی ها هست در این ، حال شما / خواهم برد لذت ، از این حال شما از قدیم میگویند «به خدا بسپا...