|| Season 5 • EP 3 ||

379 60 51
                                    

فصل پنجم (بخش سوم : موش کوچولو)

«باورم نمیشه قبول کردی منو توی هتل ببینی! نمیدونم پشت این تصمیم چه دلیلی وجود داره، ولی هرچی هست احساس بهتری نسبت به خودم دارم»
درست بعد از گفتن این جمله ها انگار یکی از برق کشیدش که یک دفعه ساکت شد. راستش کیونگ هرچقدر به مرد مقابلش نگاه میکرد نمیتونست باور کنه اونی که جلوش نشسته سونگینه، همون عوضی که روزگارشو سیاه کرد. هیچ دلیلی پشت این که قبول کرد ملاقاتش کنه نبود جز اینکه میخواست بهش نشون بده دیگه ازش نمیترسه؛ در واقع به خودش بیشتر. اما حالا وقتی به مرد مقابلش نگاه میکرد، سَردر نمیاورد. این مرد با اون قد و هیکل حالا عین بچه ها به نظر میرسید. مضطرب بود و مدام با انگشتاش ور میرفت و مردمک چشماش عین یه بچه گربه نور قرمز خیالی رو نبال میکرد که حتی لحظه ای آروم و قرار نداشت و مدام توی کاسه ی چشمش میچرخید.
همه اینا به کنار، چطور میتونست این لحن صادق و آروم رو از این نره غول باور کنه؟! هر لحظه انتظار داشت سونگین واقعی از این جلد ساختگی بیرون بیاد قاه قاه به اینکه تونسته اینطوری بازیش بده بخنده...

«نمیدونم میدونی یا نه...»

درست لحظه ای که داشت با افکارش دست و پنجه نرم میکرد، سونگین انگار دوباره روشن شد و به حرف افتاد. دلیلی که باعث شد تا کیونگ فورا سرش رو بالا بیاره و خیره بهش نگاه کنه.
«توی یاکوزا یه قانون برای تنبیه هست، اگه کاری کنی که به خانواده ضربه بزنه و نتونی گندتو جمع کنی... باید تاوانی بدی که هیچوقت  جبران نشه و جلوی چشمت باشه تا وقتی بهش نگاه میکنی یادت بیاد دیگه هیچوقت خانواده رو به بازی نگیری»

آب دهنش رو قورت داد و اینبار اونم به کیونگ نگاه کرد.
بی اینکه رشته ی کلمات رو از دست بده فورا دنباله حرفشو گرفت چون واسه گفتن همینا هم انگار باید تا قله ی  قاف میرفت.

«من ادا و اصول بلد نیستم، یاد نگرفتم چطور باید عین جنتلمنا رفتار کنم. از همون اول انگار لیاقتم بوده که عین حیوون بار بیام»

کیونگ با هرحرف از سمت سونگین گیج تر از قبل به مرد مقابلش نگاه میکرد. راستش حالا به قدری از سونگین جدید وحشت کرد که ترجیح میداد همون روانی عوضی به جسمش  برگرده. مهم نبود چقدر تلاش کنه حتی یک کلمه از حرفایی که سونگین میزد و نمیتونست بفهمه.

«میدونی الان که دارم اینارو بهت میگم یه سری افکار انقدر داره به مخم فشار میاره که ترجیح میدم همین الان با یه گوله توی مغزم از شرشون خلاص بشم... ولی نمیتونم... نمیتونم انقدر راحت خودمو خلاص کنم اونم وقتی باید تاوان کثافت کاریامو بدم»

«تو چت شده؟!»
کیونگ با این سوال میون حرفش پرید. درواقع اصلا دست خودش نبود ولی بیشتر از این دیگه نمیتونست توی حس و حال نفهمی بمونه. اما سوالش تک خنده ی تلخی شد که رو لب های سونگین نشست... بدون اینکه چیزی بگه دنباله ی حرفشو گرفت. نه اینکه پسر مقابلش رو نادیده بگیره، حرفی نزد چون اصلا نمیدونست باید چه جوابی بده. اون فقط اومده بود اینجا تا تاوان کاراشو پس بده...
«انقدر به زندگیت گند زدم که حسابش از دست خودمم در رفته، اما سعی میکنم بابت اونایی که جبران ناپذیرن حتما تاوان پس بدم»

" BLACK Out " [Complete]Where stories live. Discover now